﷽
#داستان_نماز
🌧 نماز با شکوه در مقابل دشمن 🌧
💧 روز آخر اسارتمان بود. هیأت صلیب سرخ آمده بود تا به ما کارت آزادی بدهد. فرصت خوبی بود. عراقی ها تا آن روز همیشه در کمین بودند و ما را سر نماز به دام می انداختند. بعد هم شکنجه بود و محدودیت.
💧 آن روز تصمیم گرفتیم در حضور صلیبی ها و عراقی هایی که تعدادشان هم زیاد بود،
#نماز_جماعت باشکوهی در حیاط برگزار کنیم. باید ثابت می کردیم که ما پیروان امام حسینیم.
💧 همین که وقت نماز شد، یک نفر
#اذان گفت و بیش از هزار آزاده در محوطه ی اردوگاه تکریت به
#نماز ایستادند. صف های طولانی نماز و شکوه جمعیت آرامشی که بر نمازگزاران حاکم بود و افسران بعثی را به وحشت انداخت.
💧 این آخرین پرده ی نمایش اسارت ما بود. ما با آرامش آن جا را ترک کردیم؛ در حالی که عراقی ها هم چنان ناآرام ماندند.
📚 قصه ی نماز آزادگان ، ص ۵۲ ، خاطره ی
#محسن_مهدوی
🌹{ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج }🌹
📿 🕋
@Namazbandige 🕋 📿