‏[حسن و قبح، از امور اعتباريه می‌باشند و قابل خلق و ايجاد نيستند] ‏بنا بر اين، عمل زشت، خودش و عنوان زشتيش كه يا ظلم است و يا چيزی ديگر تنها در ظرف اجتماع تحقق داشته و خلاصه در ظرف اجتماع زشت و مستلزم مذمت و عقاب است، و اما در ظرف تكوين و خارج چيزی جز يك مشت حركات صادره از انسان وجود ندارد. آری، علل خارجی و مخصوصا علة العلل و سبب اول كه همان خدای تعالی است تنها متصدی تكوين و ايجاد موجوداتند و اما عنوان قبح آن موجودات چيزی نيست كه آن علل ايجادشان كند، هم چنان كه زيد به عنوان رياستی كه دارد موضوعی است اجتماعی كه در نظر افراد اجتماع دارای آثار خارجی هم هست، احترامش می‌كنند، دستوراتش را اجرا می‌نمايند، و اما در عالم خارج چيزی جز فردی از افراد انسان نيست، و هيچ فرقی با مرءوس خود ندارد، و چنان نيست كه در خارج يك زيدی باشد و يك چيز ديگری به نام رياست و همچنين فقر، توانگری، آقايی، نوكری، عزت، ذلت، شرافت و خست و امثال اينها. ‏خلاصه، خلقت و ايجاد در عين حال كه شامل هر چيزی است، تنها به موضوعات و كارهای گوناگونی كه در ظرف اجتماع تكون و واقعيت خارجی دارد تعلق می‌گيرد، ولی جهات نيكی و زشتی و فرمانبری و نافرمانی و ساير اوصاف و عناوينی كه بر موضوعات و افعال عارض می‌شود، خلقت به آنها تعلق نمی‌گيرد و ظرف ثبوت آنها تنها ظرف تشريع و اعتبار و نياز اجتماعی است. ‏بعد از آنكه معلوم شد كه ظرف تحقيق امر و نهی، حسن و قبح، اطاعت و معصيت، ثواب و عقاب، رياست و مرءوسيت و عزت و ذلت و امثال اينها غير از ظرف تكوين و واقعيت خارجی است، اينك می‌گوييم: عموميت خلقت كه از آيه مورد بحث استفاده می‌شد لازمه‌اش بطلان نظام امر و نهی و ثواب و عقاب و ساير لوازمی كه ذكر كردند نيست. و چگونه ممكن‌ است كسی در كلام خدای متعال تدبر كند و سرانجام سر از چنين مجوسيت و وثنيت در آورد؟ با اينكه كلام مجيدش پر است از اينكه او خالق هر چيز و اينكه او واحد قهار و هدايت تكوينی و ربوبيش و تدبيرش شامل تمامی اشيا است، و هيچ چيزی از قلم تدبير او ساقط نمی‌شود، و اينكه ملك و سلطنت و كرسی او محيط به هر چيز است، و برای او است آنچه كه در آسمان و زمين و آنچه كه آشكار و نهان است، آيا با بودن چنين تعاليمی در قرآن چطور ممكن است گفته شود كه در بين مخلوقات خدا هزاران موجود است كه مخلوق او نيست؟ ‏[پاسخ به اشكالی ديگر و بيان اينكه انحصار خلقت و عليت ايجاد در خدا، مستلزم نفی قانون عليت نيست‌] ‏دوم- اينكه ممكن است كسی بگويد: اينطور كه قرآن كريم خلقت و عليت ايجاد را در خدای تعالی منحصر كرده لازمه‌اش ابطال رابطه عليت و معلوليت در بين موجودات است، و معنايش اين است كه غير از خدا هيچ علتی در عالم نيست، و اگر می‌بينيم فلان موجود معلول فلان علت است- مثلا حرارت با بودن آتش موجود می‌شود- اين نه بخاطر عليت آتش و معلوليت حرارت است بلكه به خاطر اين است كه خداوند عادتش بر اين قرار گرفته كه حرارت را بدنبال آتش و يا برودت را بدنبال آب ايجاد كند و گر نه هيچ رابطه‌ای بين حرارت و آتش و يا برودت و آب نيست و نسبت آب و آتش با حرارت و برودت يكسان است. ‏و اين نظر- كه از ظاهر آيات قرآنی استفاده می‌شود- اگر صحيح باشد سر از جای بدی در می‌آورد، زيرا مستلزم بطلان قانون عليت و معلوليت عمومی است كه اگر بنا شود اين قانون باطل باشد به طور كلی احكام عقلی از اعتبار افتاده، و با بی اعتبار شدن آن احكام ديگر راهی به اثبات صانع باقی نمی‌ماند تا نوبت برسد به قرآن و احتجاج به اينگونه آياتش بر بطلان قانون مزبور. پس قطعا ظاهر اين آيات مقصود نيست، و معقول نيست كه قرآن شريف اين قانون را كه از احكام صريح عقلی است باطل دانسته در نتيجه عقل را از حكم كردن ساقط و معزول كند، چون حجيت و حقانيت خود قرآن به وسيله عقل اثبات شده، و عقل دليل بر اعتبار آن است، آيا ممكن است نتيجه يك دليل دليل خودش را ابطال كند؟ با اينكه ابطال آن دليل ابطال خودش است؟. ‏اين نه تنها خيالی است كه ممكن است بكنند، بلكه عده‌ای در اين اشتباه افتاده‌اند و غفلت كرده‌اند از اينكه آن قاعده عقلی معروفی كه شنيده‌اند" برای ايجاد يك معلول محال است دو علت مؤثر و دست‌اندركار باشند" در باره دو علت در عرض هم است كه نمی‌توانند هر دو در ايجاد تمامی ذات يك معلول توارد كنند، و اما آن دو علتی كه يكی در طول ديگری است نه تنها تواردشان بر يك معلول محال نيست بلكه هميشه همين طور است و جز آن نيست، زيرا وقتی علتی باعث ايجاد آتش باشد قهرا همان علت وجود آتش در يك معلول كه عبارت از حرارت است توارد كرده‌اند، و اين آن تواردی كه محال است نيست، بلكه در حقيقت توارد نيست، چون دو علت تامه مستقلا در معلول عمل نكرده است، بلكه علتی آن را ايجاد كرده كه خود معلول علت فوق است. و به بيان دقيق‌تر: منشا اين اشتباه فرق نگذاشتن و تميز ندادن فاعلی است كه معلول از او صادر می‌شود از فاعلی كه معلول به سبب او موجود می‌شود.