رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
#پارت_372 #رمان_آنلاین_نرگس به قلم #زهرا_حبیب‌اله تو خجالت نمی کشی تو صورت دختری میزنی که کل صورت
به قلم مامانم رفت دستشویی دستشو آب بکشه بهم اشاره کرد تو هم بیا جانم مامان کاری داری ؟ اروم لب زد هوای ناصرو داشته باش عموت باهاش بد حرف زد میخوام نداشته باشم خودم شنیدم بهش چی میگفت ... خیلی هم عمو خوب باهاش حرف زد دلم خنک شد ایکاش یه سیلی هم بهش میزد چهره در هم کشید . دختر قدر زندگی و شوهرتو بدون ... عموت ازت حمایت کرد دستش درد نکنه ... ولی شوهرت بین توو خونوادش گیر کرده ... خیلی دوستت داره که به یه سیلی ختمش کرد هر کی دیگه بود قیامت به پا میکرد من دیدم که میگم ... بخدا اگه من این کارو میکردم باور کن بابات منو طلاق میداد ... قدرشو بدون برو بشین پیشش باهاش حرف بزن ... بگو بخند کن ... بد پیلگی نکن حرفهای مامانمو قبول نداشتم نمی تونستم خودمو راضی کنم که ناصر حق داشته منو بزنه ولی نمیتونستمم حرفی بزنم که منظورمو برسونم فقط بهش ذل زدم دستشو آبکشید با حوله خشک کرد رو کرد به ناصر با اجازتون من برم جواد تازه خوابیده ... میترسم بیدار شه خواهش میکنم بفرمایید ممنون که زحمت کشیدید اومدید تا دم در خونه مامانمو بدرقه کردم . در و بستم رفتم اتاق خواب روی تخت دراز کشیدم ... صدای ناصر اومد نرگس شنیدم ولی جواب ندادم ... دوباره صدا کرد نرگس با بی محلی جواب دادم هان هان چیه بی ادب درست جواب بده تو دلم گفتم ... درست جواب دادنم نمیاد ... همین ، هان ، هم از سرت زیاده ... در جوابش گفتم چی میگی پاشو بیا اینجا بشین پیش من نمیام میخوام استراحت کنم پاشو بیا پیش من رو مبل لم بده استراحت کن محل به حرفش ندادم با شنیدن صدای پاش چشم هام رو بستم خودمو زدم بخواب یعنی خوابت رفت ؟ آره ؟؟؟ اومد روی تخت کنار من دراز کشید خانمی ... نرگس خانوم چشمامو باز نکردم با اگشتش اروم کشید روی صورتم . می دونم که بیداری چشماتو باز کن میخوام باهات حرف بزنم واقعا چشمام گرم شدن و دیگه صداشو نشنیدم ... با صدای گریه عزیز از خواب بیدار شدم ... کنارمو نگاه کردم ... ناصر هم کنار من خوابش برده بود عزیز و از توی گهوارش برداشتم قطره استامنفونشو دادم بغلش کردم سینمو گذاشتم دهنش ... شیر نداشتم چهارتا مک میزد یه قورت میداد ... سینه رو از دهنش در آوردم ... شیر خشک درست کردم گذاشتم دهنش . صدای ماشین بابام اومد ... این صدا خیلی دوست داشتم ارومم میکرد . عزیز شیرشو خورد ... شروع کرد گریه کردن بغلش کردم راه رفتم پشتش زدم هرکاری کردم اروم نشد ... از صدای گریه عزیز ناصر بیدار شد . چشه اون بچه نمی دونم بدش به من بغلش کرد تو خونه راه رفت ... گریش شدید تر شد ... صدای تقه زدن در خونه اومد بعدم صدای بابام نرگس جان چشه اون بچه ؟ تندی در و باز کردم با مامانم اومدن تو خونه سلام بابا خسته نباشی ممنون بابا ... چی شده چرا گریه میکنه سلام احمد آقا بفرمایید تو سلام بدش ببینم . بابام بغلش کرد رو کرد به من . گرسنش نیست ؟ شیرش دادی ؟ اره بابا ... اول استامنفونشو دادم بعدم شیرش دادم نمی دونم چرا گریه میکنه چرا استامنفون مگه چی شده ؟ ناصر گفت . ختنه شده دکتر گفته هر چهار ساعت یه بار مسکن بخوره عه به سلامتی مبارک باشه ... چی شد الان ختنش کردید بابات که میخواست دو سالگی و جشن بگیره وو ناصر نفس عمیقی کشید اره قرار بود ولی نرگس و علی اصغر بردنش ختنش کردن چشمهای بابا گرد شد ... اخمهاش رفت تو هم ... سرشو چرخوند یه نگاهی به هرسه تامون انداخت ... سرشو تکون داد یعنی چی ؟؟؟ رو کرد به مامانم تو نرفتی باهاش ؟؟؟ معترضانه رو به ناصر کرد تو کجا بودی ؟؟؟ که دو تا بچه بردنش ختنش کردن ناصر که انگار داغ دلش تازه شده بود رو به بابام گفت به هیچ کسی نگفتن خواهر برادر تصمیم گرفتن که عزیز رو ختنه کنن نفسم تو سینم حبس شد یه اخم و تشر بابام از سیلی ناصر برام سنگین تر بود ... رو کرد به من چی میگه آقا ناصر ؟ رفتم پشت مامانم وایسادم و هیچی نگفتم صدای بابام بلند شد . دختره بیشعور مگه الکیه که تو سرخود بچه رو بردی ختنه کردی من یِک به حسابی از اون داداش کله خرتر از خودت برسم که دیگه فکر اینجور غلطا به سرتون نزنه ... رو کرد به مامانم کجاست این ک*ر*ه*خ*ر رفته جلسه بسیج کجا ختنش کرده ؟ خانه بهداشت ❌⛔️ 📣 💠دوستان عزیز اگر میخواید بقیه.ی رمان رو یک جا بخونید، با پرداخت هزینه حق اشتراک که ۶۱٠۴۳۳۷۴۹۶۶۳۷٠۴٠ بانک ملت لواسانی عزیزان بعد از واریز، فیش پرداخت رو به پی وی ایشون ارسال کنید👇👇 تا کل رمان در اختیار شما قرار بگیرد🌹 @Mahdis1234 عزیزان ایشون👆 ادمین تبلیغ کانال هستند و هیچ گونه اختیاری در روند رمان کانال ندارند به هر دلیلی به غیر از خرید رمان حق الناسِ