رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) اعصابم که به هم می‌ریزه حوصله غذا درست کردن ندارم ولی باید یک چیزی درست کنم اومدم آشپزخونه و سبزی پلو گذاشتم حوصله کوکو درست کردن ندارم . دو تا کنسرو ماهی انداختم توی آب زیر گاز رو روشن کردم. غذام آماده شد علی هم اومد. سفره رو پهن کردیم علی رو کرد به من _بلیت هاتون آماده است امشب وسایلتون رو جمع کنید صبح ببرمتون فرودگاه سوسن رو کرد به علی _ببخشید من نمی‌تونم بیام علی پرسید _چرا _آخه درس دارم مدرسه اجازه نمیده _شما نگران درست نباش من میرم با مدیر صحبت می‌کنم رفت و برگشت‌ِتونم ده روزه، این ده روزم اتفاقی نمی‌افته تو دلم گفتم دختر جان درس بهانه است تو به خاطر عرفان نمی‌خوای بیای که اتفاقاً هر طور شده من باید یه مدت تو رو از این فضا دور کنم سوسن ساکت موند و حرفی نزد. شام رو خوردیم سوسن رو کرد به من _ ممنون آبجی خوشمزه بود نگاهی به بشقابش انداختم _تو که چیزی نخوردی _ اشتها نداشتم همین دو سه لقمه‌ام که خوردم خوشمزه بود سوسن بلند شد رفت تو اتاقش سفره رو جمع کردم قبلاً سوسن پا به پای من کمک می‌کرد اما الان دست به هیچی نمی‌زنه علی سری به تاسف تکون داد _خدا لعنت کنه این عرفان رو، چه جور با احساسات این بچه داره بازی می‌کنه فقط خدا کنه بابات رضایت نده تا من حسابی عرفانو بشونم سرجاش... عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ جمعه‌ها و روزهای تعطیل داستان نداریم 💚💕💚💕💚💕💚💕💚