انتظار کودکان برای مشک عباس علیه السلام 🌴 ما منتظر آب بودیم. همدیگر را دلداری می¬دادیم که حتما عموعباس آب می‌آورد. نگران نبودیم که آب به بچه¬ها نرسد. حتی اگر یک مشک آب هم بیاورد، همه سیراب می‌شویم. آب کمی هم ما را سیراب می¬کرد، ما طفل بودیم. مخصوصاً اصغر، چند قطره آب، او را به خواب عمیقی فرو می¬برد. او مدتی بود نخوابیده و از شدت تشنگی بی¬رمق شده بود. در این افکار بودم، که صدای بچه¬ها مرا به خود آورد: عمو نیامد! عباس دیر کرده است. یکی می-گفت: راه دور است حتما می‌آید. دیگری می¬گف: باید از میان سربازها بگذرد و کودکی می¬گفت: راه را دور زده است که با دشمن روبرو نشود. یکی می¬گفت: دارد می¬جنگد. امّا همه می¬گفتد: بالاخره می¬آید. باز هم انتظار و انتظار... اما نیامد. چرا عباس دیر کرده است؟! نکند او را کشته باشند. باورمان نمی‌شد. ای کاش او را برای آوردن آب نمی‌فرستادیم. حالا به جای آب، عطش دیدن عباس را داشتیم. 🌴 خبر شهادت عباس علیه السلام به خیام رسید ناگهان همه‌ی بچه¬ها دیدیم پدرم سوار بر اسب شد و به سرعت رفت. آری حتماً به استقبال عمو رفته تا مشک را بیاورد. مدتی گذشت، از پدرم هم خبری نشد. بعد از مدتی از دور پدرم را دیدیم که می¬آید. اما او بدون عباس و مشک عباس آمده است. همدیگر را نگاه کردیم خدایا چه خبر است؟! پدرم بسیار ناراحت بود و اشک می‌ریخت و با آستینش اشکش را پاک می‌کرد که ما اشک هایش را نبینیم، اما شدت اشکش طوری بود که از دیده‌ی ما پنهان نبود. با کسی حرف نزد. مستقیم به سمت خیمه‌ی عمویم عباس رفت، عمود خیمه را کَند و خیمه عباس بر زمین اقتاد. این رسم عرب بود که اگر خیمه¬ای بی¬صاحب می‌¬شد، خیمه اش را می¬خوابانیدند. فهمیدیم که عباس را کشته¬اند و از آب هم خبری نیست. من عمویم را از آب بیشتر دوست داشتم. دوست داشتم عباس بیاید حتی با مشک خالی... قسمتی از کتاب مذبوح فرات. (بزودی برای تدریس در کانال ضامن اشک اختیار دوستان قرار می گیرد.) تقتدیم به خادم الرضا ، شهید ابراهیم رئیسی السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh