گفتم علی اکبرو/ دیدم جدا شدن حروف
روضه همین یه مصرعه/ فَقَطَّعوهُ بِالسُّیوف
اربا اربا
[با هر ضربه باباش میگفت آی پسرم ، با هر ضربه عمهاش میگفت ای وای برادرم...]
حسین تماشا میکنه
[باباهای که جوون از دست دادن میفهمن...]
حسین تماشا میکنه / زدن زمین امیدشو
داره میبینه روی خاک / اون قامت رشیدشو
اربا اربا
این همه شمشیر به تنش خوردن
چی به سر این بدن آوردن
[آی غیرتیا...]
اشک آقامونو درآوردن
حسین تنِ علی رو جمع کرده
قدش خمه چشاش پر از درده
حیرونه که چجوری برگرده
[آآآآآی ، بعضی از روضه خونا میگن اینجا زینب از خیمه ها بیرون دوید درسته ، اما میگن اومد به داد امام حسین رسید ، نه نه ، راوی میگه زینب از خیمه ها بیرون آمد ، وَ هیَ تُنَادِي وا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ أُخَيَّاهْ ، ای وای برادرم ای وای پسر برادرم ، وا ثَمَرَةَ فُؤادی ، ای میوهی دلم ، وَ جَاءَتْ حَتَّى أَكَبَّتْ عَلَيْهِ ، اومد روی بدن پاره پاره افتاد ، این آقا خودش داغ جوون دیده ، چکرد؟ ، فَأَخَذَ الْحُسَيْنُ ، زیر بازوهای خواهر رو گرفت ، فَرَدَّهَا إِلَى الْفُسْطَاطِ ، زینب رو روانهی خیمه ها کرد ، یه نگاه کرد دید توان نداره ، وَ أَقْبَلَ عَلی فِتیانِه ، برگشت سمت خیمه ها صدا زد يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ ، جوانان بنی هاشم بیایید...
اینجا زینب از خیمه ها بیرون آمد راوی میگه من دیدم وَ هيَ تُنادي ، هی به سر میزد ، ساعتی نگذشت همون راوی میگه من میدیدم و مینوشتم ، یه اتفاقی گودی قتلگاه افتاد ، فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ دیدم زینب از خیمه ها بیرون آمد وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ ، میگه یادم نمیره زینب با یه قلب سوختهای با یه صدای محزون و خستهای شروع کرد ناله زدن ، فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيق ، دست از بدنش کشیدن همه ایستادن های های براش گریه کردن ، زینب چی گفت؟ ، میگه صدا زد وا مُحمدا، هذا حُسینٌ بِالعَرا مُقَطَّعُ الأعضاء وَ بَناتُک السَّوایا...
آی اونایی که جایی برا دردِ دل کردن پیدا نمیکنید، آی اونایی که درست تشخیص میدید ، میگید درد دارم غصه دارم دلم پره ، میرم به آقام میگم چرا به دیگران بگم...
یه جملهای خواهرش گفت ، یه جمله ای گفت عجیبه ، همینطور که نوحه گری میکرد، میخوند برای برادرش ، ناله میزد ، فرمود بِأَبِي الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى ، وقتی سره برادرمو بریدن دلش پُره غصه بود...
چی گفت امام حسین ، برگردیم کنار بدن علی...]
پاشو بیا با هم بریم خیمه...
[همه نوحه بخونن...]
پاشو بیا با هم بریم خیمه...
[حالا ما باید چی بگیم وقت این منظره رو تماشا میکنیم...]
سَیِّدَنَا الغَریب حسین جانم...
داری میبینی روبروت(۲)
میخوای بگی بابا ولی / بسته شده راه گلوت
بلند شو عزیزم(۲)
با گوشه عبا دارم/ خونو میگیرم از لبت
پاشو یه کاری کن علی/ رسیده عمه زینبت
بلند شو عزیزم(۲)
با یا علی بلند شو باباجون
به خیمهها از وسط میدون
هرجوری هس عمه رو برگردون
گریزِ روضه رفته اونجا که
میبینه زینب تن صد چاکِ
حسینو بی کفن روی خاک
سَیِّدَنَا الغَریب حسین جانم...
آآآآآی
شعیب و صالح و یحیی تو را گریسته اند(۲)
چقدر گریه کن کهنه کار داری تو
[به ما اجازه دادی این شبا بیاییم برات گریه کنیم ازت ممنونیم ، ما حالیمونه ما میفهمیم چقدر داری برامون آقایی میکنی وگرنه من کجا این روضه ها کجا؟ پناهم بده پناه عالمیان پناهم بده ، آقای من...]
تو همچو من سر کویت هزارها داری
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
حسییییین...