فقط از تو یک شوهر خوب و مومن و حلال خور می خواهم خیلی دعا کردم دعا با گریه و زاری روز سوم خانومی که کنار من بود گفت من تو رو زیر نظر داشتم خیلی دختر خوبی هستی آدرستون رو میدی بیام خونتون برای خواستگاری گرچه برام خیلی سخت بود اما گفتم ببخشید پسر شما شغلش چیه گفت صافکار ماشین، مغازه هم از خودش نیست پیش کسی کار میکنه اما یک قواره زمین دارم که می خواهم بفروشم نصفش رو بدم پسرم سرمایه گذاری کنه برای خودش مغازه بزنه نصف دیگرش رو هم می خواهم برای عروسیش خرج کنم بیشتر از این روم نشد ازش سوال کنم آدرس رو بهش دادم دو روزه بعدش آمد خانه ما مامانم قبول نکرد من خیلی ناراحت شدم گفتم چرا گفت این همه خواستگارهای پولداری چرا می خواهی زن کسی بشوید که حتی انقدر پول ندارد که مادرش میگه می‌خواهد یک قواره زمین بفروشه، گفتم مادر جان خوبه که حلال خوره باشه اهل نماز و روزه باشه غیرت داشته باشه مامانم از دستم ناراحت شد و حرف نادرستی بهم زد شب که پدرم آمد مادرم گفت که برای زهره خواستگار اومده پدرم گفت اگر... ✍ادامه دارد... ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─