3 جاریم ادامه‌داد_ جنسیت بچه‌ام مشخص شد مامان جون من و محسن قرار پسردار بشیم. مادر شوهر و خواهر شوهرام خیلی خوشحال شدن... اما من احساس خوبی نداشتم.... همگی بهش تبریک گفتن جارین زینب مدام از خودش تعریف می‌کرد که من قراره یه پسر برای این خانواده بیارم و کلی کلاس بالا می رفت. یک لحظه نتونستم جلوی زبون خودم بگیرم و با شوخی گفتم_ وای زینب جون حالا هرکی ندونه انگار قراره پسر شاه به به دنیا بیاری! حالا خوبه الان دیگه مردم خجالت می‌کشن بگن پسر زاییدیم .... دختر باعث سر افرازیه و همه دختر دوست دارند من جای تو باشم پسرم که به دنیا اومد یکی دو ماهی قایمش می‌کنم که آبروت توی فامیل نره! من به شوخی این حرفا رو زدم اما اون جدی گرفت و شروع کرد به گریه که لیلا تو جمع به من توهین کرده و اشک منو درآورده. ادامه دارد. کپی حرام.