📕📗📘📙📚 نمی دونم کی خوابم برد. شاید هم بیدار بودم. یه دفعه خودم رو توی کربلا دیدم 😳 جلوی خیمه امام حسین. این حر نبود.! من بودم! که روی خاک های جلوی خیمه به سجده افتاده بودم و ضجه می زدم. التماس می کردم. حسین جان منو ببخش. اقاجان منو ببخش 😭 همین طور که ناله می زدم. دیدم دستی روی سرم قرار گرفت. طنین صدایی در گوشم نجوا کرد: "تو از مایی"😊 یه دفعه به خودم آمدم یا بیدار شدم. چی میگفت اقا ؟ کی من؟ ای وای خاک بر سر من چه کنم حالا؟. صدای اذان صبح از بلند گوی مسجد به گوشم رسید. پاشدم باید خودم رو درست کنم. رفتم حمام غسل توبه شنیده بودم. آمدم وضو گرفتم. سجاده بابابزرگ رک یادگاری نگه داشته بودم. از کمد برش داشتم روی زمین پهن کردم. هنوز یادمه صدای قشنگش رو که بهم نماز یاد می داد. کنارش نماز می خوندم. خواستم نمازم را شروع کنم که چشمم به عکسهای روی دیوار افتاد. 😡 عکس هنرپیشه های خارجی و.. با نفرت نگاهشون کردم توی این اتاق نمی شه نماز خوند. پاشدم، یه کیسه زباله برداشتم. همه را ازدیوار اتاقم کندم و ریختم درون کیسه. ای وای این شیشه ها.🙈 همه راجمع کردم و ریختم توی کیسه. یه چیز دیگه که ازهمه بدتر بود. گوشیم 👹 سیم کارتم رو بیرون آوردم شکستم. تمام برنامه های گوشم را پاک کردم. پاکِ پاک. دیگه اینارا نمی خوام. اینا منو بدبخت کرده بود.😩 الان دیگه خدا رو دارم. امام حسین رو دارم. ☺️ با‌ خیال راحت آماده نماز شدم. صدای بابابزرگ توی گوشم پیچید. الله اکبر👌☺️ 🖤 نو+جوان تنهامسیری 💫 @NojavanTanhamasiri