هدایت شده از کافه شعر و ادب
  من نگویم که دلم در طلب روی تو نیست کیست مجنون صفتی را که نگه سوی تو نیست   همه شوق من دیوانه همین دیدن توست تو کجایی که اثر از خم ابروی تو نیست   شب و روزم همه بایاد تو ،دل در تب و تاب می تپد حیف که رخساره جادوی تو نیست   دل به قربان سرت در خم چوگان تو شد جان صد عاشق شیدا، به یکی موی تو نیست   همه شب دل به فغان است،بگو هست کسی که اسیر رخ و آن طره گیسوی تو نیست   راز دل را نتوان گفت صبا با هر کس لیک یک یار وفادار سر کوی تو نیست 🌴💙🌴