هر زمان بعد از دعا دستی کشیدی بر سرم مرغ آمین را کشاندی در هوای باورم با تو ام ای عشق! ای دریادل بی ادعا! با تو ام ای کوه! ای پشت و پناه آخرم! معجزات بی شماری از دعایت دیده‌ام تا دلم می‌سوخت، گل می‌ساخت از خاکسترم گفته بودی زندگی جنگ‌است اما بی گمان من نمیفهمم چه گفتی تا تویی همسنگرم لذت بوسیدنت پیش از سفر باعث شده قبل رفتن چند بار از زیر قرآن بگذرم هر کسی از قهرمان قصه‌اش می‌گفت و من بغض خود را گریه کردم بعد گفتم: مادرم امیر امجد 🌴💎🌹🌴🌴 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌