بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی ؟
#قسمت پنجم#
چشمامو باز میکنم
با اتاقی سفید رو برو میشم
این اتاق حکایت از ضعف و سستی من داره
نمیدونم شاید تقصیر من نیست که انقدر وابسته برادرمم
شاید اگه پدر بود
من انقدر ضعیف نمیشدم
دلم برای آغوش برادرانش تنگ شده
خیلی بده
بترسی از اینکه حتی اخبار گوش کنی
هرزمان حسین راهی سوریه میشه
تا مدافع اهل بیت امام حسین باشه
تو اون ۴۵روز من حتی از چک کردن گوشی هم میترسم
خدا لعنت کنه این گرگ تشنه به خون اسلام
از کجا اومد
در اتاق باز شد دکتر به همراه زینب وارد شدند
*دکتر: بهتری رقیه جان؟
-آره بهترم
*خواهرمن چندبار بهت گفتم تو ضعیفی این اضطرابها برات سمه
_حسناتوقع نداری ک وقتی حسین سوریست من خیلی آروم باشم؟
*من مطمئنم برادرتم راضی نیست
حالا چندروزه حسین آقا رفتن سوریه ؟
-۳۹روز
*دیگه کم مونده
برگردن دیگه
-آره الحمدالله
تورو خدا دعاکن همه امیدم برگرده
*ان شالله میان
زینب جان این دختر لوس مرخصه
فقط این استرسها واقعا براش سمه
فعلا یاعلی
نویسنده : بانو...ش
#مجنون_من_کجایی
#قسمت_پنجم
🌴💎📚💎🌴