وقتی که حالت از غم دنیا گرفته است
حال من و تمام غزلها گرفته است
وقتی بدون تو لب ساحل رها شوم
گویی که رنگ آبی دریا گرفته است
بامن چه قصه ها که نگفتی عزیز دل
جایش چه غصه هاست که بیجاگرفته است
چون ماه منی از چه تو رفتی به زیر ابر
حیف آن که صورت مه زیبا گرفته است
من بی تو اسیرم به خدا کنج یک قفس
برگرد مهربان دلم اینجا گرفته است
از دوری نگاه تو چون کودکی شدم
روز و شب مرا غم فردا گرفته است