- دِ حرف گوش کن پسر جان.. جای این زن تو خونه ی آدمی مثل تو نیست کم مانده پرتش کنم بیرون. محض خاطر مادرم حرمت نگه می دارم. - شمام حرف منو گوش کن حاجی.. بسلامت نگاهش سمت مریم می دود. خط و نشان می کشد انگار. مادر صدا بلند می کند. - نشنیدی صادق.. بسلامت به عقب می چرخد و از در بیرون می رود. بدرقه اش نمی کنم. ------------- " مریم" انگار یک نفر خنجر به قلبم فرو کرده و خون چکه می کند. رویِ نگاه کردن به این مرد را در خودم پیدا نمی کنم. لعنت به حاج صادق و زبان تندش. صدایم می زند. - مریم خانم؟ لب زیرینم را به دندان می گیرم. - ببخشید آقا سید.. شما رو تو دردسر.. - کدوم دردسر!؟ حاجی رو می گی؟ زری خانم شانه هایم را به نرمی می گیرد و من را به سمت خود می چرخاند. نام رمان :به توعاشقانه باختم 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz