- دِ حرف گوش کن پسر جان.. جای این زن تو خونه ی آدمی مثل تو نیست
کم مانده پرتش کنم بیرون.
محض خاطر مادرم حرمت نگه می دارم.
- شمام حرف منو گوش کن حاجی.. بسلامت
نگاهش سمت مریم می دود.
خط و نشان می کشد انگار.
مادر صدا بلند می کند.
- نشنیدی صادق.. بسلامت
به عقب می چرخد و از در بیرون می رود.
بدرقه اش نمی کنم.
-------------
" مریم"
انگار یک نفر خنجر به قلبم فرو کرده و خون چکه می کند.
رویِ نگاه کردن به این مرد را در خودم پیدا نمی کنم.
لعنت به حاج صادق و زبان تندش.
صدایم می زند.
- مریم خانم؟
لب زیرینم را به دندان می گیرم.
- ببخشید آقا سید.. شما رو تو دردسر..
- کدوم دردسر!؟ حاجی رو می گی؟
زری خانم شانه هایم را به نرمی می گیرد و من را به سمت خود می چرخاند.
#پارت_210
نام رمان :به توعاشقانه باختم
📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده
https://eitaa.com/Noorkariz