✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: پنجم
🔸صفحه: ۳۲۵_۳۲۸
🔻 قسمت ۲۰۱
همرزم شهید: اصغر فلاح زاده
قرار بود در منطقه ی جنوب سوریه عملیات کنیم؛ ولی وضعیت تغییر کرد و قرار شد عملیاتی در منطقه ی جنوب استان قنیطریه بشود.
حاج حسین رفته بود حلب؛ چون شنیده بود آنجا می خواهد عملیات بشود. مدتی در حلب پیش ابومحمد بود. بعد آمد جنوب. هنوز مشخص نبود که بخواهند حاج حسین در جنوب بماند. حاج قاسم آمد و حاج حسین را صدا زد و رفت توی تاق، باهاش صحبت کرد.
بعد جلسه تشکیل شد و حاج قاسم در جلسه به ابوحسین گفت آقا، اگه قراره حسین رو به کار بگیرین، فبها؛ اما اگه نه، فکر دیگه ای براش بکنم. ابوحسین گفت می خوامش. حاج حسین هم شرط کرد: من مسئولیتی را که دائماً بخوام باهاش درگیر باشم، بر عهده نمیگیرم. فقط حاضرم یه فرمانده ی عملیات شما باشم و هرجا خواستین عملیات بکنین، یکی از فرمانده محورها هستم. برام فرقی نمی کنه که با فاطمیون باشم یا سوری ها. سرانجام آمد اینجا. با صدر زاده در دیرالعدس آشنا شده بود. اینجا خیلی به هم نزدیک شده بودند. هر جایی که عملیات می شد، صدرزاده، مسئولیت فرماندهی گردان را داشت، و حاج حسین، فرمانده ی محور بود. خودش را در قید و بند مسائل اجرایی گرفتار نمی کرد. در این مدت، هر وقت متوجه می شد که من در ساختمان شیشهای هستم، بلافاصله میآمد اتاق ما. خیلی دوست نداشت از وسایل بیت المال استفاده کند؛ طوری که اگر برای زیارت یا مراسمی می خواستیم برویم، ماشینی را که در اختیارش بود، تحویل میداد. آقای صدرزاده، آن زمان، خودش را افغانی معرفی کرده و این را به حاج حسین گفته بود. حفاظت، یک بار با صدرزاده صحبت کرده بود، و صدرزاده هم محکم برخورد کرده بود، که شما با افغانی ها دشمن اید! صدرزاده، مدتی برای آموزش فرهنگ و زبان افغانی به مشهد رفته و لهجه اش را هم کاملا شبیه افغانی ها کرده بود؛ چنان که هیچ کس شک نکرده بود و همه فکر می کردند واقعا افغانی ست. صدرزاده همیشه با گذرنامه ی افغانی رفت و آمد می کرد. روزی بعد از مرحله ی اول عملیات در منطقه ی دیرالعدس، حاج قاسم، همه را توی دانشگاهی در قاسیون جمع کرد و جلسه گذاشت. صدرزاده و ابوحامد وارد جلسه شدند. حاجقاسم، صدرزاده را کنار خودش نشاند. حاج قاسم از عملیات صحبت کرد و از همه تشکر کرد. بعد گفت: من اصلا بحثی ندارم که کی بیاد وکی نیاد؛ ولی می خوام بگم کسی هم که می خواد بیاد اینجا و کمک مردم و دفاع از حرم کنه، حاضره هزاران هزار سختی را به خودش بپذیره. اصلا هم منظورم این نیست که جوون بسیجی ایرانی بیاد اینجا؛ از جمله آقای صدرزاده! می بینید... این جوان ایرانی؛ به عنوان افغانی اومده، و به عنوان یک افغانی داره می ره و می آد... همه جا خوردند! همه ی نگاهها به سمت صدرزاده رفت. خیلی برایش گران تمام شد. مدتی بعد، صدرزاده رفته بود مرخصی. در جلسه ای با حاج قاسم نشسته بودیم که حاج حسین با حاج قاسم گفت که آقای صدرزاده الان می خواد برگرده. لطفاً دستور بدین ایشون دیگه با گذرنامه ی ایرانی بیاد. با پی گیریهای حاج حسین، سرانجام حاج قاسم دستور داد که به وضعیت صدرزاده رسیدگی کنند. آنجا دیگر رسمی شد و به عنوان ایرانی برگشت و همه پذیرفتند و با هم یکی از فرماندهان فاطمیون بود.
حاج حسین و صدرزاده، در طول عملیات دیرالعدس و تل قرین، خیلی باهم مانوس و یار غار هم شده بودند.
#قسمت_اول👇
↳|eitaa.com/O_S_A213/2900
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨