📌ادامه از 👆👆 🔴ماهیت در تخصص وجود علامه طباطبایی بر همین اساس در بحث تخصص، دسته ی سومی از تخصص را معرفی می کند که در آن، وجود به واسطه ی ماهیات متخصص شده است. یعنی وجودِ شجر از وجودِ انسان متفاوت است و علت این تفاوت شجریت و انسانیت انسان است. اما در همین نقطه ایشان بلافاصله تذکر می دهد که این قسم از تخصص «بالعرض» است زیرا ماهیت حقیقت و اثری ندارد تا بر اساس آن بتواند تخصصی در وجود حاصل کند. اما در فضای ذهن و علم حصولی تکثر خارجی وجود - که طبق تشکیک به خود وجود باز می گردد- به واسطه ی اختلاف ماهیات برای انسان آشکار می گردد. و همان تکثر خارجیِ حقیقی است که در هنگام مواجهه ی ذهن انسان با خارج ماهیات متکثر را نتیجه می دهد. بر این اساس عدم شناخت ماهیت به معنای عدم شناخت تکثر خارجی وجود و در حقیقت عدم شناخت وجود است و این عدم شناخت معنایی جز امتناع فلسفه و بازگشت به سفسطه ندارد. 🔴ماهیت در وجود ذهنی وجود ذهنی از مباحث دیگری است که در فلسفه ی علامه طباطبایی، حضور ماهیت در آن بسیار روشن است. ایشان با پذیرش تعریف حکما از وجود ذهنی و دفاع از علم حصولی در مقام پاسخ به اشکالات به وجود ذهنی (استحاله اجتماع مقولتین) به مقوله ای به نام وجود ذهنی می رسد که گرچه حد وجود خارجی را دارد ولی تحت مقوله ای از مقولات مندرج نمی شود و اثرات جوهری و عرضی ندارد. این همان معنای ماهیت است که از ابتدا در فلسفه ی ایشان محفوظ مانده است. عنصری که ساخته ی ذهن است و عینیتی ندارد ولی انطباق ادراکات انسانی با خارج در گرو آن است. در این نقطه نیز علامه از چیزی نام می برد که عینیت خارجی ندارد ولی سرنوشت فلسفه را رقم میزند. به همین دلیل ایشان با این سیر فلسفی همواره ماهیت را حفظ می کنند. 🔴شروع ماهوی مراحل فلسفه در فلسفه ی علامه طباطبایی اگر گزاره ای حق باشد تمامی لوازم آن نیز حقند بر این اساس این فیلسوف علاوه بر اثبات مستقیم اصالت وجود در اولین مرحله از کتاب نهایه الحکمه، با نمایش ناکارآمدی ماهیت در توضیحِ عالم، لوازم اصالت ماهیت را مورد خدشه قرار می دهد و از اینجا نیز اصالت وجود را نتیجه می گیرد. بر این اساس اکثر مراحل بعدی فلسفه در بدایه و نهایه الحکمه با فهم پیشا اصالت وجودی و ادبیاتی ماهوی آغاز می شود. ایشان با استفاده از این مقدمه و بهره گیری از سیر برهانی، در مراحل مختلفی با مقدمات ماهوی به نتایجی می رسد که هرگز نمی توان آن را بر اساس فلسفه ی اصالت ماهیت قابل توجیه دانست. برای مثال، ایشان در بحث از وجود رابط و مستقل، اثبات می کند که اتحاد خارجی دو ماهیت تنها با وجود حقیقتی غیر مستقل (وجود ربطی) محقق می شود. اما این وجودِ ربطی، ذات ندارد و حقیقتش تعلق و اندکاک در طرفین است پس نمی تواند ماهیتی داشته باشد. یعنی حتی با نظام اصالت ماهیتی (یا غفلت از اصالت وجود) به حقیقتی می رسیم که ماهوی نیست، پس وجود اصیل است. علامه طباطبایی در اثبات حرکت جوهری نیز همین مسیر متین را می پیماید و با نشان دادن گریزناپذیری حرکت جواهر و واقعیت داشتن آن، نشان می دهد که این واقعیتِ خارجی، هم وجود دارد و هم نمی تواند از جنس ماهیت باشد چون حرکت و تبدل در ذات با حفظ ذات در تناقض است. در اینجا نیز اصالت ماهیت توان توضیح هستی را ندارد و اصالت وجود است که می تواند راهگشا باشد. از این رو علامه طباطبایی در این بخش نیز از ماهیت استفاده می کند و به غنای برهانی فلسفه کمک می کند. در نوشته های آتی به ویژگی های دیگری از فلسفه ی علامه طباطبایی خواهیم پرداخت. 🔰سید محمد هاشمی @ofoqemobin