مصطفی ملکلیان علیرغم تمامی تاکیداتش بر اخلاق و عقلانیت، همانگونه که در سال 88 بدون دلیلی موجه، در جای نادرستی ایستاده بود، اخیرا نیز با «کشته» خواندن «مهسا امینی» - که تکرار ادعایی واهی و فروپاشیده است - حاکمیت را اصلاح ناپذیر دانسته است. ایران معمولا از روشنفکران خیری ندیده است. این گروه که قرار بود شکاف سنت ایرانی و مدرنیته را بر طرف کنند، عموما با فهم های وارونه، غرب شناسی را در این کشور دچار انحراف کردند و در بسیاری از بزنگاه های تاریخی هم به جای ایستادن در جانب ایران، در نقطه ای ضد ایرانی جا گرفتند و ادعاهای اخلاقی خود را نیز معمولا در دل تعاملات اجتماعی فراموش کردند و جامعه مخاطب خود را بیشتر در گیجی و منگی قرار دادند و در نتیجه نه کمکی به مدرن شدن کردند و نه چیزی از سنت برای مردم باقی گذاشتند. بسیاری از این حضرات علیرغم اتهامِ استبداد و ایدئولوژیک اندیشیدن به روحانیت، برج عاجی مقدس و غیر قابل نقد برای خود ساختند و منتقدشان را به جهل متهم نمودند. (بخوانید نامه های سروش به داوری اردکانی را در ابتدای انقلاب و پاسخ او به همه منتقدان را تا امروز) ... البته حنای این جماعت دیگر نزد مخاطبان قدیمی خودشان هم رنگ چندانی ندارد چون فرصتی تاریخی را از دست دادند ... @ofoqemobin