✅سید عرفان مهدوی مسابقات عطر یاس بخش دل نوشته به نام خدای بی همتا خدای بی بدیل و بی نظیر و به نام برترین زنان عالم زنان برگزیده روزگار اسوه صداقت و محبت دریای بی بدیل شرافت اقیانوس کم‌نظیر مظلومیت فاطمه زهرا دختر نبی همسر ولی و به نام فاطمه آن حماسه آفرین یگانه عالم در اوج خفقان فاطمه جان،همیشه فکر میکردم که تو مرا فراموش کرده ای و چقدر متاثرم و امروز برحال زار خودگریه می کنم !... خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به زمان تو می آوردم و خودم را به تو می سپردم، خوش داشتم در محضرت بودم وتو نی وجودم را با هنرمندی خود می نواختی و از لابلای زیر و بم و تار و پود وجودم،سرود عشق و آوای تنهایی سر میدادی. می خواستم که غم های دلم را بر تو بگشایم و تو (اکسیر صفت) غم های دلم را به زیبایی مبدل کنی و سوز و گدازم را تسکین بخشی. می خواستم که پرده های جدیدی از ظلم و ستم را که بر محبانت میگذرد، بر همگان نشان دهم و کینه ها و حقه ها وتهمت ها و دسیسه بازی های کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایم. فاطمه جان، مادر بزرگم از لابلای داستان های شبانه اش تو را به من شناساند و تو در اعماق قلبم و روحم شنا کردی و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم ، بگذار اعتراف کنم هر گاه تو را ندیدم ،خود را تنها دیدم فاطمه جان، مادر مهربان عالم، امروز از احساسات و افکار خود خجلم و گاهگاهی از غیر طبیعی بودن خودم شرم می کنم، چقدر خودم را ندیده بودم ،چقدر خودم را ندیده گرفته بودم، اما امروز می خواهم با تو بیشترآشنا شوم ،می خواهم با توهمراز و همنشین شوم. مهربان مادر ! تو مرا به خویشتن آشنا کن من از خود بیگانه ام، همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی یابم . تو دریچه ای به سوی من باز کن و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز ببر و زشتی ها و زیبای های دنیا را به من نشان بده. فاطمه جان! کویر را که میشناسی همان جایی که انسان را به آسمان ها می برد و ازلیت را به ابدیت متصل میکند شاید تعجب کنی ولی سهم من از کویر دنیا، مشتی خار و خاشاکی است که بر وجودم زخم های بسیاری فرو میکند، کمکم کن!به آن کویری رهسپار شوم که درآن به ملکوت آسمان ها پرواز کنم،کمکم کن در دنیای تنهایی به درجه وحدت برسم، نمی خواهم سهمم از کویر دنیای تنهایی باشد،نمی خواهم در گرمایش بسوزم ، نمی خواهم هلاک شوم. کمکم کن تا گوهر وجودم را عریان در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار دهم تا همراه با سوختنش همه ناخالصی هایم را دود و خاکستر کند،تا در قربانگاه عشق ،فدای پروردگار عالم شوم ،تا همیشگی شوم. فاطمه جان،امروز که سهمم از دنیا، کویری بیش نیست ،می ترسم که زیر آتش عشق ،در طوفان های سهمگین تاریخ وامواج ظلم و ستم ،در دریای بی انتهای محرومیت و شکنجه بر پیکر کشتیم بتازد و حیات وجودم را پودر نماید، تو را به جان مولا، دراین کویر همراهم باش... فاطمه مهربان، می شود در میان شور و شوق ،در مقابل ابهت و جلال تو محو شوم،اندامم می لرزد، می خواهم خدا را از دریچه چشم تو ببینم و همراه روح بلند تو به پرواز در آیم . مادر عزیز، کمکم کن تا با تو به قلب تاریخ فرو روم ، کمکم کن راه و رسم عاشقی را بیاموزم ،کمکم کن آنقدر به تو عشق بورزم که از سر تا به پا بسوزم. ای زهرای اطهر ،از خود خجالت میکشم،می خواهم نام زهرا را بیاورم،مرا با خودت ،به اتاق کوچک فاطمه می بری،همان اتاقی که با همه کوچکی اش،از دنیا و همه تاریخ بزرگ تر است ،می خواهم بزرگی را ببینم ،می خواهم بزرگ شوم، مرا به آن اتاقی ببرکه دربش به سمت گنبد خضرای نبوی گشوده میشود ،همان جایی که به عطر نبی اعظم مبارک است ، مرا در اتاق کوچکت همان اتاقی که زهرا،حسن ،حسین و زینب همان جایی که همه بهشت یکجا در آن جمع بودند پذیرایی میکنی، میخواهم در آن خانه ودر میان آن جمع باشم ،می خواهم در آن اتاق کوچک معنی عشق، فداکاری،ایمان،استقامت و شهادت را بفهمم. فاطمه جان ، حقت را گرفتند، شوهرت را آزردند ، حسن را زهر دادند ،حسین را سر بریدند، و فرزندانت را شهید کردند، اما تو با تکیه بر خدا و صبر و تحمل به مبارزه با خداوندگان زر و زور و تزویر و تهجر برخواستی و همه آنها را به زانو درآوردی، کمکم میکنی این گونه باشم زهرای عزیز، برایت نوشتم ،اشک در چشمانم جمع شده، آیا تو هم مرا دوست داری؟؟؟ ╔═══🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 •●🕊🌱@Ons_ba_jahad 🌱🕊●• 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝