‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ فردین: -ســـلام بر همسر آینده.. _سلام،خوبی؟! -قربان شما، -شما خوبی خانوم؟! _ممنون، _میگم فردین،من زبان‌ترکی بلد نیستمااا.. -می‌دونم، ولی فکر کنم زبان انگلیسیت خوبه.. _آره،خداروشکر فول‌ هستم.. -دمت گرم.. بینِ راه هیچ حرفی‌ بینِمون رد و بدل نشد تا اینکه رسیدیم و پیاده شدیم.. _پس ماشینت چی؟! -بچه‌ها برمی‌دارن؛ -تو انگار نمی‌دونی شوهرت چقدر پولداره؟! _برام مهم نیست.. -چرت نگو..!! -مگه میشه مهم نباشه..؟! _آره، _ولی نه اینکه اصلا مهم نباشه،زیادش مهم نیست برام _تو زندگی در حد متوسط باید پول داشت؛ بقیه‌اَش ایمان و اخلاق،تفاهم و عشق هست که باعث پایداری میشه،مخصوصا وجودِ خدا در زندگی... یه لحظه وایساد، برگشت سمتم،یه قدم بهم نزدیک شد.. تو چشم‌هام زل زد.. "واای این چرا اینجوری میکنه؟! -تو چی؟! _من چی؟! _یه ذره برو عقب،زشته ملت نگاه می‌کنن -حرف مردم مهم نیست؛ میگم تو چقدر بهم عشق داری؟! "یا خـــــــــــــدا" _الان جا می‌مونیم از پرواز بدو بریم.. یه قدم به سمت جلو برداشتم، دستم رو گرفت و برگردوند.. "واای برا اولین بار دستاش خورد به دستم" -مگه نگفتی مهمه؟! -خب بگو دیگه.. دستم رو کشیدم، سعی کردم همون هدیه‌ی قبل بشم.. _بزار روراست باهات حرف بزنم؛من به تو هیچ عشقی ندارم _توقع نداشته باش هنوز نیومده شیرین و لیلیت بشم؛پس زوده برا این حرفا.. قدم برداشتم به سمت جلو.. -ولی من...! _وای فردین..! _الان جا می‌مونیم از پرواز..! _ولی تو چی؟! -هیچی..! -راست میگی،بریم.. "دروغ چرا! ولی اولین بار بود اومده بودم فرودگاه خــیـــلی با کلاس بود؛مثل تو این فیلم‌ها" -اگه نظارتت تموم شد بریم سوار بشیم؟! "ای‌واای فکر کنم خیلی ضایع نگاه می‌کردم" بدون هیچ حرفی رفتیم سوار شدیم... ‌ نویسنده: @Oshagh_shohadam