🔰قاضی درستكار در زمان مهدی عباسی، «عاتبة بن یزید» قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست كه دفتر را از او بگیرد و استعفای او را بپذیرد. پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو نفر برای حل مشكلی نزد من آمدند و هر كدام دلیل و شاهدی آوردند كه محتاج به تامّل و اندیشه بود. آنها را رد كردم تا شاید بروند آشتی كنند و نزاع بر طرف شود. یكی از آنان متوجه شده بود كه من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود كه آن را به من برساند. تا چشمم به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره آن دو نفر برای قضاوت آمدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر است. این است داستان من كه هنوز هدیه را قبول نكرده، آن گونه تمایل به صاحب رطب دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟ من می‌ترسم فریب هدیه‌ها را بخورم و نتیجه‌اش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!» https://eitaa.com/OstadQomi61