ما در زمستان وسیله گرم کننده درست و حسابی نداشتیم برای همین دم در یکی از اتاق ها را بسته بودیم و فقط با یک تکه موکت آنجا را فرش کرده بودیم، یک شب که هوا خیلی سرد بود متوجه شدم که زینب در جایش نیست،
آرام بلند شدم و دنبالش گشتم وقتی پیدایش نکردم سراغ اتاق خالی رفتم در را باز کردم دیدم زینب تمام قد با چادر سفید رو به قبله مشغول خواندن نماز شب است اتاق آنقدر سرد بود که آدم لرزش می گرفت...
✍ راوی : مادر شهیده
📕 راز درخت کاج زندگینامه شهیده چهارده ساله زینب کمایی صفحه ٨۵
🇮🇷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ@Ostadkhosravi