در سرای ما زمزمه‌ای در کوچه ما آوازی نیست شب، گلدان پنجره ما را ربوده است پرده ما، در وحشت نوسان خشکیده است اینجا، ای همه لب ها ! لبخندی ابهام جهان را پهنا میدهد پرتو فانوس ما، در نیمه راه‌، میان ما و شب هستی مرده است ستون‌های مهتابی ما را، پیچک اندیشه فرو بلعیده است. اینجا نقش گلیمی‌، و آنجا نرده‌ای‌ ما را از آستانه ما بدر برده است ای همه هشیاران ! بر چه باغی در نگشودیم، که عطر فریبی به تالار نهفته ما نریخت ؟ سهراب...