📚
#داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 وفای به عهد
نقل است که: یک بار عبدالله مبارک (از عرفا) به جنگ رفته بود، با کافری جنگ می کرد، وقت نماز درآمد از کافر مهلت خواست و نماز کرد.
چون وقت نماز کافر در آمد، مهلت خواست تا نماز کند. چون روی به بت آورد عبدالله گفت: این ساعت بر وی ظفر یابم. با تیغ کشیده به سر او رفت تا او را بکشد.
آوازی شنید که: ای عبدالله «أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً» به عهد (خود) وفا كنيد كه از عهد سؤال مى شود.(اسراء/34)
عبدالله گریست. کافر سربرداشت عبدالله را دید با تیغی کشیده و گریان. گفت: تو را چه افتاد؟ عبدالله حال بگفت: از برای تو عتابی چنین رفت.
کافر نعره ای بزد، گفت: ناجوانمردی است که در برابر چنین خدایی عاصی و طاغی باشم که با دوست از برای دشمن عتاب کند! فورا مسلمان شد.
📗
#تذکره_الاولیاء
✍ عطار نیشابوری
@Dastanhaykotah