بسم الله
⏰
#دقایقی_با_کتاب 📚
– امروز چه روزیه؟
لحظاتی طول کشید تا حضور ذهن پیدا کنم و پاسخ بدهم:
– جمعه
و بلافاصله بپرسم:
– چطور مگه؟!
بی تأمل گفت:
– توقعت همیشه از این روز – یعنی جمعه – چی بوده؟
دلم فرو ریخت. از شنیدن دو کلمه ی جمعه و توقع، یاد این فراز از زیارت امام زمان در روز جمعه افتادم:
و هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک...( و امروز جمعه است. و همان روزی است که در آن ظهور تو انتظار می رود...)
و همزمان یاد شوخی یکی از دوستان افتادم که:
– اگر برنامه ی آقا برای ظهور، صبح زود باشه، اغلب هنرمندا جا می مونن. چون اون وقت صبح خوابن و تا از جا بلند شن و دست و پاشونو جمع کنند، شده ظهر.
پیش از آن که من پاسخ بدهم یا سوالی بپرسم، محکم و آمرانه گفت:
– سریع بیا که بریم. داره دیر می شه.
دل نگران پرسیدم:
– یعنی همین الان!؟
جواب داد:
– پس کی؟ می گم داره دیر می شه.
بی اختیار یاد طرح ها و پروژه های متعدّد اعتقادی و مذهبی افتادم که طی بیست سال گذشته، در مقاطع مختلف، شروع کرده بودم اما مجال یا توفیق سامان دادن و به سرانجام رساندنشان را پیدا نکرده بودم. کارهایی اعمّ از تحقیق و ترجمه و تألیف که هرکدام در زمان خودش با عشق و علاقه شروع شده بود و بعضاً تا نیمه یا بیشتر هم پیش رفته بود اما تحت الشعاع کارهای اجرایی و روزمره و عبث قرار گرفته بود و مغفول و معطّل مانده بود.
تداعی این کارهای انجام نشده و یادآوری بی بضاعتی و خالی بودن دست، سبب شد که با لحن آکنده از اندوه و حسرت در گوش آیفون بگویم:
– نمی تونم. من روم نمی شه دست خالی خدمت آقا برسم. بعداً وقتی کارهام به سرانجام رسید می آم.
با لحنی حاکی از قطع امید گفت:
– بعداً دیره، اگر اهل آمدنی، الان وقتشه. یک کلام بگو: می آی یا نمی آی!؟
– آخه... می دونی...
♨️ برشی از کتاب
#کمی_دیرتر ، ص ۴۵
✍ اثر
#سید_مهدی_شجاعی
📌 معرفی کتاب بزودی...
🛍
#خرید_کتاب :
@admin_book
#ظهور #امام_زمان #تلنگر
🔰 با ما کتاب بخوانید👇
📚پاتوق معرفی کتاب📖
@PMKetab