سلام😊🤚
یادمه
سال آخر دانشجوییام که از اردوی راهیان نور برمیگشتیم
یک خانم اهوازی همسفر ما در کوپهی قطار شد،🚋
همسر جانباز اعصاب و روان بود، از خانوادههای مرفهایی که ناخواسته در جریان جنگ قرار میگیرند،
اما همسرش، پسرعمویش بود که تحصیل در خارج را رها میکند و برای دفاع به کشورش برمیگردد.
برای ما از سختیهای زندگیاش گفت
از گریهها و بیطاقتیهایش🥲😣
من اون روز حرفهاش رو نفهمیدم و اصلا نتونستم درکش کنم.
؛اما
وقتی فصلهای پایانی کتاب"جنگ فرخنده " رو میخوندم، ناخودآگاه یاد آن خانم اهوازی افتادم
⭐️زندگی با جانبازان اعصاب و روان، خود، جهادی دیگر است⭐️
... و من این را بعد از ۱۰ سال فهمیدهبودم.😱😱😱
#جنگ_فرخنده
#خاطره_کتاب
🔰 با ما کتاب بخوانید👇
📚پاتوق معرفی کتاب📖
@PMKetab