هوای امنیت گرفته چتر مرا دست های امنیت و من رها شده ام در هوای امنیت پرنده ای شده است از خلیج تا به خزر منی به وسعت جغرافیای امنیت در آشیانه ی گنجشک ها اگر غم نیست نشسته چونکه در آنجا صدای امنیت که باغ سبز نبیند بلای باد خزان که از شکوه نیافتد صفای امنیت_ بهار در بغلش برگ لاله آورده که مشت مشت بریزد به پای امنیت □ خبر رسید دوباره شهید آوردند خبر رسید یکی شد فدای امنیت خبر رسید چنین؛ توی گوش دخترکی که هدیه کرده پدر،جان برای امنیت نگاه دخترکی بود و کوچ بابا جان به روی دسته ای از شانه های امنیت □ خدا کند که ز یاد پرنده ها نرود در این هوای بهاری بهای امنیت ناصر اسماعیلی شاعر برجسته انتظامی استان زنجان