🌷 ✹ عراقی ها شروع کردند به زدن گلوله زمانی که بالای سرمون منفجر میشد ✹ با انفجار گلوله یک تکه از پشت سر نفری که جلوی من بود کنده شد. ✹ خودش هنوز متوجه نشده بود، ↫ همچنان می دوید. ✹ پشت پیراهنش خیس خون شد، ↫ اما همچنان می دوید و زیر لب زمزمه میکرد. ✹ چند متری که دوید افتاد روی زمین. ✹ رسیدم بالای سرش. مشغول ذکر گفتن بود. ✹ گفتم:برادر!بلند شو بریم عقب! ↫ دیگه راهی نمونده! ✹ سعی کردم با حرفهام کمی دلش رو خوش کنم. ✹ بلند شد ↫ ولی بعد از چند قدم دوباره افتاد، چند بار پلک زد وشهید شد 📚سه راه شهادت صفحه۶۳ ••✾شهید جهاد مغنیه✾•••