هدایت شده از یک فنجان آرامش
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟ من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد که در بهشت نیارد خدایْ غمگینم... ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم چو روی دوست نبینی، جهان ندیدن به شب فراق منه شمعْ پیش بالینم 🌱