پیشاهنگ
بی حوصله کانال های ایتا را بالا و پایین میکردم شاید مطلبی ، عکسی ، کلیپی یا هر چیز دیگه درمان این د
بغضم ترکید و خودم را به کنج اتاق رساندم چشمانم را با درد بستم حالا که از حرم دورم خودم را وسط بین الحرمین تصور کردم ... یه طرف حرم امام حسین و یه طرف حرم حضرت ابوالفضل .. وسط بین الحرمین با چشمانی تار سرم را به چپ و راست تکان میدادم .. دستم را روی سینه ام گذاشتم و سلام دادم .. این قشنگترین سلام عمرم بود .. چشمانم را باز کردم اشکانم راه بلد شده بودند و می‌دانستند چه موقع فرو بریزند.. نگاهم را دور تا دور اتاق تاریک چرخاندم کاش به جای پناه گرفتن به کنج این اتاق تکراری کنج ضریح باشم و انگشتانم پنجره های ضریح را در برگیرد .. (:💔