بهترین بهانه در ظاهر احیای دالان زنگزور است. یک کریدور استراتژیک که باکو را به نخجوان و ترکیه متصل میکند و این بهانه در شرایطی که دیگر ایران در سوریه حضور ندارد میتواند به بهترین کانون بحران تبدیل شود.
تصرف این دالان یعنی پایان نفوذ روسیه و ایران در قفقاز و تسلط کامل ناتو بر مسیرهای حیاتی منطقه.
تا پیش از این ایران بارها اعلام کرده بود اجازه تغییر مرزهایش را نمیدهد اما با درگیر شدن ایران با اسرائیل یک فرصت طلایی برای غرب مهیا شده است تا این اتفاق رقم بخورد.
ترکیه و باکو با حمایت اسرائیل و ناتو، عملاً در حال آمادهسازی برای یک حمله برقآسا هستند که میتواند کل نظم مرزی قفقاز را بههم بریزد. در این مسیر، ارمنستان بهانه است؛ هدف اصلی ایران و روسیهاند.
دقت بفرمایید که ماهیت کلی دالان زنگزور مشهور سابق دیگر به کلی تغییر کرده است و آن دالان به اصطلاح ترکستان بزرگ امروز به یک کریدور ناتو تبدیل شده است.
واقعیت این است که آنها به دنبال ایجاد اسرائیل دوم در قفقاز هستند. در زمان جنگ اسرائیل با ایران، برخی مقامات اسرائیلی رسما اعلام کردند که اسرائیل دارد کارهایی را که هژمون غرب باید برای بقای خود در منطقه انجام بدهد را بجای آنها انجام میدهد و دستانش را کثیف میکند و غربی ها باید ممنون اسرائیل باشند.
دقیقا این ایده در هژمون غرب برای منطقه قفقاز نیز نظر گرفته شده است که یکبار دیگر بتوانند یک اسرائیل دیگر از دل حمله ارمنستان در باکو ایجاد کنند.
پشتپرده این پروژه، فقط اهداف ژئوپلیتیکی نیست؛بلکه یک پروژهای تمدنی و ایدئولوژیک نیز در جریان است.
اسرائیل، به کمک لابیهای ماسونی و با حمایت مالی یهودیان صهیونیست، در حال تلاش برای ایجاد یک شاخه جدید از خود در قفقاز است.
این شاخه جدید، نه لزوماً بهنام اسرائیل، بلکه در عمل با ساختار آن همراستا خواهد بود:
اسکان یهودیان و نیروهای شبهنظامی در باکو، قبرس، کرت و جزایر دریای اژه نیز بخشی از این پروژه هستند که در مراحل بعدی آن یعنی زمانی که نیاز به درگیر کردن ترکیه برای تجزیه آن هستند رقم میخورد.
همزمان ساخت کیبوتصهای مدرن در حاشیه مرزهای شمالغرب ایران میتواند باعث شود در صورتیکه اتفاقی برای حاکمیت اسرائیل رخ بدهد بازهم جوامع یهودی که پیش از این در ایران بودند به مرزهای ایران نزدیک شوند و اتصال به داخل ایران صورت بگیرد. (یک نوع آینده نگری 50 ساله در نظر بگیرید)
تلفیق یک مکتب ضد دین جدید شیعی، صهیونیسم افراطی و پانترکیسم در قالبی نو در منطقه نتیجه این طراحی هست که به تشکیل یک «اسرائیل بدون نام» که نهتنها مرزهای ایران را تهدید کند، بلکه روسیه را هم از جنوب درگیر کند، ختم میشود.
حال باید این سوال را از خود پرسید که ترکیه در این بازی ابزار است یا یک قربانی؟
نقش ترکیه در این پروژه، پیچیده و دوگانه است. اردوغان سعی دارد با اهرم قومگرایی ترکی و معرفی پروژه خیالی «جهان ترک»، موقعیت داخلی و منطقهای خودش را تقویت کند، اما آنچه در عمل رخ میدهد چیزی فراتر است:
غرب از ترکیه بهعنوان اسب تروای خود استفاده میکند تا به میان دو قدرت بزرگ شرق یعنی ایران و روسیه نفوذ کند
فراموش نکنید سالهاست که اسرائیل، از طریق صنایع نظامی، اطلاعاتی و مالی به باکو و آنکارا نفوذ کرده است.
از طرف دیگر در چند دهه گذشته ناتو،تمامی زیرساختهای نظامی ترکیه را بهصورت نامرئی مدیریت میکند.
ترکیه در حال حرکت در مسیری است که ممکن است در پایان، خود به قربانی پروژهای تبدیل شود که از ابتدا هم قرار بود خودش بخشی از این پروژه باشد و تجزیه شود و قطعا برای او گران تمام می شود.
امروز در دورانی هستیم که هژمون غرب دیگر منتظر شکست تمام دشمنان خود برای آغاز طرح خاورمیانه جدید نیست. بلکه میخواهد همزمان با تقایل با ایران و یارانش در محور مقاومت به دنبال تجزیه کشورهای بزرگ منطقه و تبدیل آنها به کانون های بحران های تروریستی و تجزیه طلبی باشد تا مسیر این فرایند برای کشورهای بعدی آسان شود.
فراموش نکنید ایران، بهعنوان قلب محور مقاومت، و روسیه، بهعنوان رقیب دیرینه ناتو در اوراسیا، هر دو دشمن راهبردی غرب هستند. قفقاز بهترین محل برای ضربه زدن همزمان به این دو بازیگر است.
برای ایران:
١_باز شدن یک جبهه جدید در شمالغرب
٢_تحریک اقلیتهای قومی
٣_ایجاد ناامنی در مسیرهای ترانزیتی ایران به روسیه و ارمنستان و ده ها ضرر دیگر دیده شده است
برای روسیه هم درگیر شدن در دو جبهه اوکراین در غرب و ارمنستان در جنوب به همراه تضعیف جایگاه نظامیاش در قفقاز و ده ها دلیل دیگر وجود دارد که نشان میدهد استارت آن پروژه اصلی جنگ آخرالزمانی از قفقاز و حمله به ارمنستان آغاز خواهد شد.
(2/3)