-غَـریـب🇵🇸-
_
سخنرانی داشت از ابراهیم هادی می گفت که... ابراهیم هادی میگه: یه دوست و همرزمی داشتم که تو یه عملیات شهید شد عقب نشینی کردیم و نتونستیم پیکرش رو بیاریم عقب، بعد چن روز مخفیانه رفتم و پیکرش رو پیدا کردم و آوردم. یه شب اومد به خوابم و گفت ابراهیم هیچوقت نمی بخشمت گفتم چرا؟ گفت تو این مدت یه خانمی با قد خمیده میومد و می گفت : مادر نداری..؟ من مادرت میشم. خواهر نداری..؟ من خواهرت میشم. اون خانم قد خمیده هر شب میومد و بهم سر میزد ولی تو که اومدی پیکرمو آوردی عقب دیگه اون مادر قد خمیدم نیومد به دیدارم.. حقیقتا ماهم نیاز داریم بهت مادر جان ...:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌