🌸🍃🌸🍃#داستان_پندآموز
زنی شبانه در بیابان گم شد. از دور چراغی دید سوسو می زند، نزدیک رفت. خانه عابدی بنی اسراییلی بود. در زد و گفت: مرا در خانه خود شبی امان ده می ترسم درندگان مرا تا صبح غذای خود کنند.
عابد او را به خانه راه داد و چراغ خاموش کرد تا او را نبیند. زن گفت: چراغ روشن کن که من از تاریکی می ترسم. عابد گفت: اگر چشمم در تو افتد میدانم گناه می کنم.
زن گفت: وای بر تو که با 70 سال عبادت، هنوز اختیار پلک های چشم ات دست تو نیست تا ببندی و نیازی به خاموش کردن چراغ نداشته باشی!!!
عابد را این سخن بسیار سنگین آمد و شبانه خانه را به او سپرد و پوستین خود برداشت و برای همیشه راهی کوه گشت.
┏━━🍃🌺🍃━━┓
🆔 ✅لینک کانال ما را برای بقیه ارسال کنید اجرتون با حضرت فاطمه الزهرا ان شاءالله حاجت روا بشید
https://eitaa.com/joinchat/2573139970Cb9a4b6696e
┗━━🍃🌺🍃━━┛