🌸مر خصى پس از مدت ها درى به تخته خورد و دسته ما بار و بندیلش را بسته بود که فاصله بین دو عملیات را برود مرخصى و یک آبى ز یر پوست مان برود و هوائی تازه کنیم و قبراق و با روحیه برگردیم بین ما بودند کسانى که شاید شش ماه بود مرخصى نرفته بودند یا نخواسته بودند بروند. اما این وسط دوستان دیگر انگار جان فک و فامیل شان قسم خورده بودند که حال ما را بگیرند و زابراهمان کرده و مرخصى رفتن را کوفت مان کنند. یکى رد مى شد و مزه مى پراند که : کجا؟ مگر امام نگفته جبهه ها را گرم نگهدارید و خالى نگذارید؟ اما همین که دومى گفت که: مگر نمى گفتید ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند؟ معطل نکردیم و دسته جمعى گفتیم : بله. درسته شنیدیم اما مصرع دومش را نشنیدید حالا بشنوید ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند ما مى رویم به تهران امام تنها نماند ! حسابى خندیدیم و آنها که قصد داشتند سر به سرمان بگذارند بور شدند و رفتند پى کارشان. @sghanrani