پس ازپیروزی انقلاب با شکوفا شدن جوانه های انقلاب و به وجود آمدن نهادها و ارگانهای انقلابی ، فعالیت خود را کاهش نداد و درمسیرانقلاب و پاسداری ازدستاوردهای آن به تلاش پرداخت.اعتقاد او به حفظ و حراست از ثمرات و دست آوردهای انقلاب و تلاش  پیگیراو درراه برپائی پایه های جمهوری اسلامی او را برآن داشت تا درنهادهای انقلابی فعالیت نماید. با تشکیل سپاه پاسداران محسن نیزازاولین افراد دوره سپاه بود که با شورو اشتیاق جان برکف نهاد و به عضویت سپاه درآمد. با ورود به سپاه خیلی زود خود را نشان داد و توانست مسئولیت های بیشتری را قبول نماید. محسن دررابطه با کشف خانه های تیمی منافقین و دیگرگروهکهای آمریکایی و ضد اسلام نقش فعالی داشت و همیشه سعی می کرد تا دردرگیری ها حضورداشته باشد. محسن تاکتیک های خوبی به کارمی برد و همیشه موفق بود. دریکی ازدرگیری های خیابانی با منافقین پایش شکست زمانی که پایش درگچ بود بخاطرپشتکارو علاقه ای که داشت  با همان وضع درمحل کارخود حاضرشد. خیلی دلیرو نترس بود و هرگزترسی ازمرگ نداشت  و همیشه آماده شهادت بود. همیشه تنها بود و بخاطرخدا کارمی کرد و دلش نمی خواست که شناخته شود. دردستگیری ها نقش فعالی داشت. بعد ازواقعه طبس، تیمسار باقری قصد فرارداشت که پس ازکسب اطلاع از چگونگی ماجرا محسن با یک پیکان سپاه و یک واحد گشتی عازم فرودگاه شدند و به فاصله ۵ دقیقه به پروازبا وجود اینکه با لجاجت و تهدید اسلحه محافظین تیمسارباقری روبرو شد او را دستگیرو تحویل زندان اوین داد. او حتی یک لحظه غافل نبود تا اینکه درجمع برادران کرد برای سرکوب ضد انقلابیون درپاوه مأموریت یافت. ازدواج درسال ۱۳۶۰ با توصیه یکی ازهمکارانش با یکی ازمعلمین حزب الهی دریک لباس ساده با حضورتنی چند ازاعضای خانواده دردفترشهید بهشتی حاضرشدند و یک جلد کلام الله مجید با امضاء شهید بهشتی به آنان هدیه شد پس ازتمام شدن خطبه عقد به گوش شهید بهشتی گفت : " نزد امام التماس دعا دارم و به امام بگوئید برای من دعا کند تا درراه اسلام شهید شوم". ا و سادگی را خیلی دوست داشت و همیشه به زندگی آخرتی فکرمی کرد. انگیزه جبهه رفتن و نحوه شهادت محسن نیزازچهره های علاقمند به شهادت بود و سرازپا نمی شناخت و ازروی علاقه ای که به انقلاب و جبهه و شهادت داشت با توجه به اینکه سپاه مخالف رفتن ایشان به جبهه بود ازفرصت مرخصی نوروزاستفاده کرد و به جبهه رفت و درعملیات فتح المبین با رمز یا زهرا درجبهه شوش – رقابیه براثراصابت ترکش خمپاره به پشت سر،شربت شهادت می نوشد. تحولات روحی شهید محسن قبل از شهادت گلدان گل پیچکی درمنزل او بود و نخهایی برای بالا رفتن گل به دیواروصل شده بود او اشاره به گلدان گل پیچک درمنزل به همسرش می گوید : هروقت که این شاخه های پیچک ازنخ ها بالا رفت و به عکس امام خمینی که چند متربالاترازآن نصب شده رسید ، زمان شهادت من است. بعد ازمدتی پیچک رشد کرد و روزبه روزبه پوسترامام نزدیکترمی شد تا اینکه خبرشهادت محسن به گوش رسید. همسرش متوجه رسیدن شاخه پیچک به پوسترامام می شود. روزی که می خواست عازم جبهه شود. مادرش بدون اینکه محسن متوجه شود ، چند دوربه دورمحسن چرخید و برایش دعا کرد. درجبهه غسل می کرد و دعای توسل می خواند و می گفت : اگرقراراست به کربلا برویم وقتی تو زودتررسیدی سلام مرا به آقا امام حسین (ع) برسان. ازاینکه سربازامام زمان (عج) بود به خود می بالید محسن فوق العاده شجاع بود ، درجبهه درحالی که باران خمپاره و توپ برسرمان می بارید او آزاد حرکت می کرد و می گفت تا خدا نخواهد چیزی نمی شود و سپس با خنده اضافه کرد. " مادرم مرا خیلی دوست دارد و برایم دعا می کند." "درتشیع جنازه شهید مادرو همسرشهید و خانواده شهید به زیرتابوت فرزند می روند و شعارمی دهند. خدایا، خدایا ، تا انقلاب مهدی ، خمینی را نگه دار. این گل پرپرماست ، هدیه به رهبرماست ، درجلو چشمان اشکبارمردم این چهره های زنان انقلابی بود ، که نشان می داد ، ازاینکه شهید داده ایم خوشحال هستیم. همسرومادرشهید به داخل قبرمی روند اول خودشان درقبردرازمی کشند و آن را تمیزمی کنند بعد محسن را درآن قرارمی دهند. و خودشان مادرو خواهران و همسرخاکها را می بوسند و مشت، مشت می ریزند و می گویند. شهیدان زنده اند الله اکبر. ┄══༅•ஜ𖣔🥀𖣔ஜ•༅══┄ @RMartyrs ┄══༅•ஜ𖣔🥀𖣔ஜ•༅══┄