من ترانه ام ده سالم بود که بابام مرد! از آوارگی رفتیم خونه خالم شدیم مستاجر مادر بیچارم روزی دو شیفت کار میکرد تا بتونه اجاره خونه و خرج خونه رو بده ،برای همین من میرفتم طبقه پایین خونه خالم که بچشو نگه دارم، یروز که با دامن گل گلیم داشتم بازی میکردم دیدم هوشنگ شوهر خالم زل زده بمن و چشماش برق میزنه‼️ یجوری شدم رفتم تو اتاق کنار امیرعلی خودمو به خواب زدم ولی یکم که گذشت حس کردم یکی کنارم دراز کشید و... 😱🔥🔥 https://eitaa.com/joinchat/1681130232C7de61dbbae 👆🏻😭🥺