✍امروز مثل همه ی پنجشنبه های دیگه ای که تهران هستم به اتفاق همسر و فرزندم به زیارت شهدای گلزار بهشت زهرا(س) مشرف شدیم .
سر مزار شهدای خلبان در قطعه پنجاه نشسته بودیم که ناگهان صدای فریاد شنیدیم و دعوای لفظی و سر و صدا .
یک رجاله ای بدون حجاب و لباسهایی که همسر و خواهر ما در خانه هم نمی پوشن ( وضع ناجوری) در حال توهین و پرخاش به خانم محجبه ی میانسال و مامور امنیتی مستقر در قطعه بود و اونها هم با احترام و آرامش به سمت خارج از قطعه هدایتش می کردن ...
ایشون وقتی دیدن که سر و صدا فایده ای نداره اقدام به حمله ی فیزیکی به اون خانم کردن و دو بار هولش دادن که اینجا من و همسرم ناخودآگاه از جا بلند شدیم و بچه رو رها کردیم و به سمت اونها دویدیم .
رفتیم جلو که از خانم محجبه در مقابل اون رجاله دفاع کنیم شروع کرد به فحاشی به ما و جالبه که دو مامور دیگه خودشون رو به محل حادثه رسوندن و از اون زن ناآرام حمایت کردند .
خلاصه ماجرا بالاگرفت و مامورین آمدند سمت من و خواستن با حاشیه سازی با من برخورد فیزیکی کنند که الحمد لالله خانمم وارد عمل شد و با دو تا تلنگر کلامی وجدانشون رو بیدار کرد که چه می کنید ؟!!
این وسط بچه ی سه ساله من که اصلا ما فراموشش کرده بودیم رها در کنار ماجرا از ترس در حال گریه کردن بود ...
تا ماجرا جمع شد و اون زن... از ما دور شد کلی اعصابمون خورد و حال روحی همه ما و مردم بد شد که البته می تونست به حادثه تلخ تری ختم بشه ...
🔘سلسله خاطرات
به کانال شخصی مهندس رادمان بپیوندید👇
https://eitaa.com/Radmanminer