احترام به والدین در سیره بزرگان 🔺شیخ مرتضی انصاری(ره) شیخ اعظم، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ایستاد، تا بعد از پایان كار او را به خانه برگرداند. هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت. پس از مرگ مادر به شدت مى گریست فرمود گریه ام براى این است كه از نعمت بسیار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شیخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدریس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متدیّنه هاى روزگار بود. 🔺حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) ایشان زمانی که می‌خواستند از عراق و کربلا به ایران هجرت کنند از دار دنیا فقط یک منزل مسکونی در کربلا داشتند و آن را به سیدی تملیک نمودند و بهای آن را یک سال نمازقضا در حرم مطهر امام حسین(ع) به نیابت از مرحوم پدرشان قرار دادند. 🔺آیت الله خوئی(ره) ایشان نسبت به والدین خویش کمال احترام را داشتند حتی در راه رفتن، وقتی که ایشان برای دیدن طلاب از نجف به قم به مدرسه فیضیه آمدند با وجود مقامی که داشتند جلوی در ایستادند تا پدرشان که یک روحانی ساده بود اول داخل شود. 🔺آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) در زندگی ایشان نوشته‌اند که در سال 1314هـ .ق كه ایشان بیست و دومین بهار عمرش را پشت سر می‌گذاشت، پدرش نامه‌ای به وی نوشت و او را از اصفهان به بروجرد احضار كرد. آیت‌الله بروجردی گمان می‌كرد پدرش می‌خواهد او را برای ادامه تحصیل، به نجف اشرف، كه بزرگ‌ترین حوزه علمیه شیعه بود، بفرستد؛ ولی پس از دیدار پدر و بستگان، مشاهده می‌كند كه برخلاف انتظار وی، آنها مقدمات ازدواجش را فراهم كرده‌اند. از این موضوع، اندوهگین می‌شود و چون پدرش علت اندوه و تأثر او را می‌پرسد، می‌گوید من با خاطر آسوده و جدیت بسیار، سرگرم دانش‌آموزی بودم، ولی اكنون بیم آن دارم كه تأهل، میان من و مقصودم فاصله اندازد و مرا از تعقیب مقصود و رسیدن به هدفم بازدارد. پدر می‌گوید: فرزندم! این را بدان كه اگر به دستور پدرت عمل كنی، امید است كه خداوند به تو توفیق دهد تا به پیشرفت‌های مهمی كه در نظر داری، برسی. این احتمال را هم بده كه اگر به این آرزوی پدر ترتیب اثر ندهی؛ با همه جدیتی كه در تحصیل داری، به جایی نرسی! گفته پدر در وی اثر می‌بخشد و تردید او را برطرف می‌سازد. سرانجام پس از ازدواج، دوباره به اصفهان برمی‌گردد سال‌ها به تحصیل و تدریس علوم و فنون مختلف اهتمام می‌ورزد. 🔺آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) زمانی كه در نجف بودیم، یك روز مادرم گفتند: «پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد برای نهار.» حقیر رفتم طبقه فوقانی؛ پدرم در حال مطالعه خوابش برده بود. ماندم چه كنم، خدایا امر مادرم را اطاعت كنم؟ از طرفی می‌ترسیدم با بیدار كردن ایشان، باعث رنجش خاطر مباركشان شوم. خم شدم و لب‌هایم را كف پاهای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا اینكه[پدرم] به خاطر قلقلك پا بیدار شد و دید من هستم. پدرم، سیدمحمود مرعشی، وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید، فرمود: شهاب‌الدین تو هستی؟! عرض كردم: بله آقا. دستش را به‌سوی آسمان بلند كرد و فرمود: «پسرم، خدا عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد». آیت‌الله شهاب الدین مرعشی نجفی می‌فرمود: هرچه دارم از بركت دعای پدرم است. 🔺علامه طباطبایی(ره) علامه طباطبائی فرمودند:«آقای ادیب ( نام ایشان آقای شیخ محمد علی ارتقائی ملقب به ادیب العلماء است) که از شاگردان برادر من آقا سید محمد حسن بود، چون روح مرحوم قاضی (ره) را حاضر کرده بود و از رفتار من سۆال کرده بود، فرموده بود: روش او بسیار پسندیده است؛ فقط عیبی که دارد آن است که پدرش از او ناراضی است و می گوید: در ثواب تفسیری که نوشته است مرا سهیم نکرده است!چون این مطلب را برادرم از تبریز به من نوشت، من با خود گفتم: من برای خودم در این تفسیر ثوابی نمی دیدم، تا آنکه آن را هدیه به پدرم کنم. =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅────────────┅╮ @Rahaie_az_gonah110 ╰┅────────────┅╯