°•🦋🌱°• 🕊خاطره ای از ❤️ در حاشیه خور عبدالله مشغول صرف شام بودیم. به اتفاق برادر فارسی تشریف آوردند. از قرارگاه خبر آوردند نیرو هارو برای عملیات فردا تجهیز کنیم؛ دشمن قصد دارد منطقه را بمباران کند. حاجی تدارکات لازم را دادند. به بچه ها گفتند حالا برای نزول باران دعا و توسل کنید،فردا هوا بارانی شود... هواپیماهای دشمن نتوانند پراز کنند. ساعتی بعد صدای بچه ها خط را نورانی کرد... هنوز دعا به پایان نرسیده بود که قطره های شفاف را روی چهره های خود حس می کردیم. حاجی در حالی که شبنم مژه هایش با نم نمِ باران در هم آمیخته بود با خود گفت:«خدایا...!!! این دعای کدام بسیجی عارف بود که مستجاب شد!؟» از کتاب ❤️ ✅ کانال رسمی مجمع نخبگان فاطمی استان تهران👇🏻 ✅ @rahavard_majmaefatemi