🔰 جوان شلوارکپوش!
🔹سوار قطار شدم، قطار قم به مشهد، وارد کوپه شدم، هنوز کسی وارد کوپه نشده بود و من اولین نفر بودم وارد کوپه چهارنفره شدم، قطار که حرکت کرد یه جَوُون اومد داخل کوپه وسایلش رو گذاشت و رفت پیش رفقای خودش داخل یه کوپه ی دیگه، البته قبل رفتن شلوار بیرونیش رو درآورد و با شلوارک رفت😳، و من هم خسته، تخت بالا رو باز کردم و خوابیدم، چند دقیقه بعد برگشت و چند دقیقهای نشست و چند پُک سیگار الکترونیک دود کرد 🚬و تخت بالا رو باز کرد روی تخت خودش خوابید!
شروع کرد گوشی رو چک کردن و یه کلیپ از حضرت آقا دیدن!
🔸خُب، طبیعیه که شما تو اینستاگرام ریلز یا اکسپلور رو چک کنید لابلای مورد علاقه ها کلیپ های غیرمرتبط با علاقه شما رو میاره و خیلی غیرمنتظره نبود که چنین جوانی چنین کلیپی ببینه!
با خودم گفتم کارم ساخته است و باید تا آخر شب بحث و تبیین و گفتگو کنیم!😮
▪️اما خوابید تا رسیدیم تهران، دو نفر دیگه تهران سوار شدن، یه جوان خوشتیپ با محاسن خیلی بلند که به قول خودش از دیدن یه حاجآقا ذوق زده شده بود😍، و گفت حاجآقا ذهن من پر از سؤاله و تا صبح میخوام بحث کنیم، منم استقبال کردم، از ذوق زیادِ اینکه یه حاجآقا رو از نزدیک دیده از عمامه من که یه گوشه ای گذاشته بودم عکس گرفت📸 و به خانمش فرستاده بود و اجازه اش رو بعدش گرفت!
🖇 ایشون هم به اوشون اضافه شد و دیگه گفتم جدی جدی سفر پرباری خواهم داشت منم سرم درد میاد برای بحث و گفتگو البته اگر خسته نباشم و حالش رو داشته باشم!
جوانی اولی که قم سوار شده بود همچنان خواب بود😴، به دومی گفتم بریم رستوران قطار گفتگو کنیم که رفیقمون بیدار نشه!
▫️رفتیم رستوران و کلی گپ زدیم و گفتیم و شنیدیم تا نماز مغرب شد و قطار ایستاد برای نماز و رفتیم نماز، بعد از نماز رفتیم داخل کوپه نشستیم و بحث جدیدی شروع شد، اینبار جوان شلوارکپوش با دستهای خالکوبی شده، از قلب سرخ❤️ و مشکی🖤 گرفته تا خالکوبیِ سر عجیب و غریبی که نمیدونم چی بود، بحث رو شروع کرد، از هجرت جوون های مملکت به کشورهای دیگه گفت و فرهنگ و تمدن و امکانات و پیشرفت ها و ... رو لیست میکرد!
بحث به انتخابات اخیر ریاست جمهوری کشید🗳، دیگه جرقه بحث جدی و جمعی زده شد و من باید کمربند رو میبستم برای یک بحث جدی و چالشی تا مشهد!
اما به طرز خیلی غیرمنتظرهای 🙄 که میدونم برای شما هم کاملا غیرمنتظره است، آن جوان عزیز و خوشتیپ و جوان شلوارکپوش شروع کردن وارد بحث شدن و من هم مترصد فرصت که ورود کنم و گفتگو رو سه نفره کنم!
جوان با یک جمله من رو غافلگیر کرد .فکر میکنید اونجمله چی بود⁉️
بله، گفت من مسئول ستاد آقای جلیلی تو شهر خودمون بودم و تا سرحد امکان تلاشم رو کردم تا آقای جلیلی رأی بیاره و شبانهروز کار کردیم و میگفت ۷۰ درصد رأی منطقه ما به آقای جلیلی بود!
من که خودم رو آماده کرده بودم تا تبیین کنم و بحث و گفتگو کنیم، زدم گاراژ و از تبیین این جوان استفاده میکردم!
اصلا ادبیات این جوان این بود که من تکلیف خودم رو انجام دادم..
در دورانی که برخی از ماها تکلیف روی زمین مونده داریم، این جوان تکلیف خودش رو انجام داده بود!
✅ همه اینها رو گفتم که هم یه خاطره ای از صدها اتفاق جذاب اینچنینی که برام میافته رو با شما در میون گذاشته باشم و هم اینکه یه نکته مهم بگم و اون اینکه نباید مردم و مخاطبین و خصوصا جوانان عزیز رو از روی ظاهر قضاوت کرد.
بطور کلی قضاوت دیگران نادرسته ولی قضاوت از ظاهر بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و باطن افراد کار بسیار اشتباهی است و بنده هم در این سفر دچار این اشتباه شدم!
✍حمید قدیری
🆔
@hamid_ghadiri60
🌐 فانوس قرن:
http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89