زمانى که مى‌خواست فرداى آن‌روز به جبهه برود مانند هميشه به دوستان، اقوام و بستگان سرکشی کرد و نيمه هاى شب بود که برگشت، کاپشنی داشت چون احساس مى‌کرد که آخرين بار است به جبهه اعزام مى‌شود آن را براى يادگاری به يکى از دوستانش داد، همچنين يک عدد تسبيح را نيز به عنوان يادگاری به دوستش هديه داد تا هنگامی‌که با اين تسبيح ذکر مى‌گويد به ياد صاحبش باشد و او را از دعای خود فراموش نکند. هنگامى که وارد خانه شد با خود زمزمه اى عارفانه داشت. به شوخی به او گفتم به بسيج مى‌روم و مى‌گويم اين دفعه شما را نبرند. ايشان با حالت عارفانه که با دفعات قبل تفاوت داشت گفتند: مهم نيست آنچه تقدير است پيش خواهد آمد. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir