کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد😥
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...🥲
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...😍
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...😍
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!❤
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک🥺
شب سیزدهم شد. وارد مسجد شدیم. در گوشهای آرام گرفتیم.
وقت نماز شد...
وضو گرفتم و منتظر اذان ماندم... منتظر اذن دخول به مهمانی خاص خدا...🕋
دل توی دلم نبود که صدای اذان بلند شد...😍
مهمانی شروع شد... و این اذان شد اول ماجرای من...
روز دوم معنای واقعی اعتکاف را فهمیدم روزه گرفتن برایم عادی شد و صمیمیتی قشنگ بین من و رفقا داشت ایجاد میشد...
خدایا از تو بسیار ممنونم که مرا خلق کردی در حالی که به من احتیاج نداشتی...
خدایا از تو به خاطر وجود امام زمانم پدر مهربان و دلسوزم ممنونم.❤
امام غریب و تنهایم گرچه باید خیلی زودتر از اینها مهمان تک تک لحظههایمان میشدی
اگرچه خیلی زودتر از اینهاباید دغدغه اصلی زندگیمان میشدی و تنها دلیل برای سپری شدن ثانیههای عمرمان میشدی
اما دلمان خوش است به نگاه همیشه منتظر شما برای پذیرش ما...
لحظههای اعتکاف خیلی دلتنگ شما بودم این بار در اعتکاف فقط برای شما دعا کردم در تمام لحظهها اگر قابل باشم به یاد شما بودم
قول میدهم از این به بعد فقط موقع خواندن زیارت آل یاسین و دعای عهد به یاد شما نباشم بلکه در تک تک لحظههای زندگی به یاد شما باشم
ارزو میکردم کاش بعد از تمام شدن اعتکاف در هنگام خروج از مسجداولین خبری که میشنوم خبر ظهور شما باشد🤲😍
امام زمانم ممنونم که دستمان را گرفتی
و ما را دعوت کردی تا وارد کشتی معرفت و شناخت شما شویم🙏🥺
این اعتکاف ما با سایر اعتکافها خیلی متفاوت بود🌝
ما همه دعوت شدگان حضرت بودیم😍
از خداوند میخواهم که من و سایر معتکفین امسال جزو یاری کنندگان و منتظران واقعی ظهور حضرت باشیم🤲❤
#دلنوشته_اعتکاف
📡
@Rastegaran_313