📑خاطرات 🔅روزی که اومدن خواستگاری💐 گفت که نظامیه من خودم از خدا همسر نظامے خواسته بودم😍 و همیشه دلم میخواست که همسرم نظامے باشه... با شغلش مشکلے نداشتم ولے با سوریه رفتن و پیگیری شدیدش کمے مشکل داشتم. میدونستم که اول و آخرش شهید میشه ولے عاشق بودم دلم نمیخواست به این زودی بره حتے بعد عقد بهم گفت: بانو جان باید برم سوریه بیتاب شدم...🍃 گریه کردم و نذاشتم که بره ولے مطمئن بودم و میدونستم که یه روزی واسه دفاع میره اطمینانم وقتے بیشتر میشد که اشکاشو تو سوگ مدافعان حرم میدیدم اشکهای مردی که ندیده بودم جز برای ائمه علیهم‌السلام جاری شه... 🔅عروسیمون👰🤵 فصل سردی بود اسفند ۹۲ فردای عروسے واسه ماه عسل رفتیم مشهد و خودمونو سپرد دست امام رضاعلیه‌السلام روزای خوبے بود..☺️🌹 کنار حوض‌ها میشِستیم و خیره میشدیم به ضریح مبارک میدونم که تو همون نگاها هم شهادت میخواست بعد زیارت تو هوای سرد و یخبندون اسفندماه میرفتیم بستنے‌فروشے و بستنے قیفے🍦 میخوردیم و میگفتیم و از ته دل میخندیدیم..😊 تو کارای خونه هم کمک‌ حالم بود و هیچ وقت اخم و داد و بیدادشو ندیدم درست مثه یه گل ازم حمایت میکرد عشقمون شهره ی خاص و عام بود الآن که صبر زینبے دارم شک ندارم که خدای بزرگ و امام حسین علیه‌السلام خودشون کمکم کردن تا تحمل کنم...🌱💫 ✍🏼 راوی: همسر شهید 📎 پ ن: شهید حادثه تروریستے مجلس شورای اسلامے سال ۱۳۹۶ 🥀🕊 💠 رستـگار باشید👇 📡 @Rastegaran_313