علیرضا ۲ سال قبل از تصادف
#خاطرات_تلخ که با حضور او تغییر می کند
قسمت ۲۵
نور هم همينطور بود باعث رشد سریع گوشتهای اضافه مي شد
مرتب بايد ضدآفتاب ميزدوبايد چفيه سر ميكردصورتش رو مي پوشاند
دكتر گفته بود دو ميليمتر بايد روي صورتت ضد آفتاب باشه
اون موقعها ضد افتاب بي رنگ وجود نداشت و چون بايد درصد ضدآفتابي بودنش بالا باشه ۹۰درصد و ۹۸ درصد می خریدیم مدلش مثل ماست و خامه سفيده سفيد بود اوايل بيشتر به به صورتش ميزد اما کم کم حساس شد و مقدار کرم ضد آفتابش رو کم کرد
روغن ماهي كوسه هم به عنوان کرم از بین برنده گوشت اضافه بهمون معرفی شد و به گوشتهای اضافه مي زديم خيلي عالي بود البته روی اون گِن ها رو مي كشيديم و عليرضا بوي گنده ماهي مي گرفت تا مدرسه نمي رفت مرتب مي زديم
به خاطر حساسيت زيادش به نور و عفونت گوشش كه تاچند ماه ادامه داشت روزي دوبار بايد دست و پا و صورتش رو مي شستيم چرب مي كرديم و ماسك مي كشيديم و گوشش رو روزي دوبار فشار مي دادم و چركهاش رو خارج مي كردم گريه و سر و صدا،اين بود كه اون سال مدرسه نرفت، وقتي بچه هاي فاميل دور هم جمع مي شدند و حرف مي زدند از درس و مدرسه ،حرفي از مدرسه نداشت كه بزنه برادرم هم نداشت تا بگه،خاطره اي از صادق تعريف ميكرد وميخنديد كه اينطوري كردم واينطوري گفت اينطوري شد
يه روز رفته بود بيرون خريد كنه شنيده بود كه گفتن اين مامانش نيست يعني نامادري داره
ما در جنت اباد در يك ساختمان با خواهرشوهر و برادرشوهرم مي نشستيم خواهرشوهرم و جاريم خيلي اهل روضه و جلسه بودندو به مناسبتهاي خونه شون هم مي گرفتند بدلیل عکس محدویت نوشتن داره
روانشناسی👇
@Ravanshenasee