قسمت ۳۳
#خاطرات_تلخ که با حضور خدا قابل تحمل شد
سلام خانم ---- عزیز من عضو کانال خاطرات هستم. همیشه برام این سوال بوده که صبر در مصیبت یعنی چي ؟
یعنی به عزیز از دست رفته فکر نکنیم و بیخیالش بشیم؟یا بگیم رضای خود خدا در این بوده؟اگه دومی رو بگیم پس چرا شما یه بار تو گروه روانشناسي واتساپ که درباره تجملات وخریدهاي اضافی صحبت میکردید فرمودید اگه ماشین ماقراضه نبود اون اتفاق وآتش سوزی نمی افتاد؟این یعنی خواست خدانبوده؟من همیشه توی این مسایل سردرگم میمونم. لطفا بیشتر توضیح بدین
سلام
صبر در مصيبت يعني جزع فزع نكردن
يعني نگيم چرا من ؟
چرا بچه من؟
و فكر نكنيم به ما ظلم شده
ناشكري نكنيم
با خدا قهر نكنيم
بعضي در اين موارد به خدا توهين هم مي كنند كه چرا اينكارو با ما كردي؟
در مورد ماشين بله
ماشينمون قراضه بود
يك سري مسايل دست به دست هم ميده تا اتفاقي بيفته
هر اتفاقي يك سري سبب و اسبابي داره
ما مهمون داشتيم
بچه ها شب بيدار بودند
اگر خوابيده بوديم و سردرد نداشتم نمي رفتيم
به همسرم گفتم سرم درد مي كنه بيرم شايد هوا بخورم بهتر بشه
اگر پسرم شب خوابيده بود بيدار بود مثل ما از ماشين پيدا مي شد
اگر ماشين قراضه نبود آتيش نمي گرفت
خوب براي افتادن اتفاق همه چيز دست به دست هم ميده تا اون اتفاق بيفته شايدم اگر ماشينمون قراضه نبود يك سناريوي ديگه چيده مي شد تا با یه حادثه صادق فوت کنه
در مورد اينكه چرا گفتم اگر ماشين ما قراضه نبود اون اتفاق نمي افتاد
من يادم نيست اما همانطور كه شما مي گيد بحث تجملات و خريدهاي اضافي بوده
منظورم اين بوده كه درسته تجملات خوب نيست و ساده زندگي كردن خوبه اما يك سري صرفه جويي ها لازم نيست و مثلا اگر ماشين ما خيلي قديمي نبود آتيش نمي گرفت
منظورم اين بوده كه درسته صرفه جويي مي كنيم قناعت مي كنيم بر حسب وظيفه اما گاهي هم لازمه صرفه جويي نكنيم بر حسب وظيفه
اين تضادي با راضي بودن به تقدير الهي نداره
نه تنها راضي بودم بلكه از خدا تشكر مي كردم مثلا
دلم را پيش مادر اسرا مي گذاشتم و مي گفتم خدايا شكرت كه بچه ام اسير نشد
دلم رو پيش مادري مي گذاشتم كه بچه اش رو دزديدن يا گم شده و همه جا چشمم دنبال بچه اش هست حتي بعد از سالها تغيير چهره ي فرزندش رو تصور مي كنه و بچه ها رو كه همراه پدر و مادرشون راه ميرن و نگاه مي كنه و مي گه اين نيست؟
اون نيست؟
و باز خدا رو شكر مي كردم كه بچه گم نشده و يك عمر چشم براهش نيستم
و مورد ديگه مي گفتم خدايا شكرت كه حال امام حسين ع و حضرت زينب و حال مادر علی اکبر رو .... مي فهمم
در ضمن نكته ديگه ايي رو هم متوجه شدم و اون اينكه من فكر مي كردم اين روضه هايي كه ميخونند خيلي شرح حال واقعه نيست و اغراق شده
اونها مثل ما نبودند كه خيلي اذيت بشن نگاه اونها با ما متفاوت بوده وابستگي ما رو نداشتند اونها عاشق خدا بودند اونها شعورشون زياد بوده اذيت نمي شدند اما وقتي صادق اينطوري شد ديدم نه اصلا اين حرفها و افكار درست نبوده
درسته ايمان صبر ميده اما احساس و عاطفه سره جأشه
من كلا ادمها رو خيلي دوست دارم همه رو
غريبه ها رو اندازه اقوام دوست دارم ،نزديكان كه جاي خود داره
البته خيلي اهل ابراز نيستم اما گاهي مواقع اينكه دلسوزي دارم براي ديگران معلوم ميشه
ديدم ايمان به من صبر داده اما از درون به خاطر مهربون بودنم و عاطفي بودنم حتي بيشتر از يك مادر عادي مي سوزم
براي همين فكر كردم بنابراين احساس معصومين كه به مراتب نسبت به مردم مهربانتر و دلسوز تر هستند براي فرزندان خودشون هم مهربانتر هستند در نتيجه از درون بيشتر از ما ناراحت مي شن
البته در روضه ها گريه مي كردم اما گاهي هم خودم رو دلداري مي دادم كه ايمان اونها بيشتره و خیلی اذیت نشدند
فکر کنم این مهمترین دستاورد من بود که متوجه شدم همونطور که نظرم اینه چون مهربونترم بیشتر اذیت شدم ،امامان از ما مهربونتر هستند پس در کربلا حسین چه کشید !!!!
😭😭😭
نکته دیگه ی اینکه امام زمان ع چقدر غصه ها دارند
😭😭😭
کانال روانشناسی باموضوعات همسرداری وتربیت فرزند،رشدفردی با ویسها و کلیپهای مرتبط👇
@Ravanshenasee