🖌 روزي حضرت موسي براي مناجات به كوه طور مي رفت و شيطان هم در پي او رفت. يكي از فرشتگان شيطان را نهيب زد و گفت : از دنبال موسي برگرد كه او كليم خداست مگر اميد داري كه بتواني او را بفريبي؟ شيطان گفت : آري. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فريفتم از موسي هم اميد دارم كه چنين شود حضرت موسي متوجه شد. 🖌 شيطان گفت : اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود :  خير. من احتياج ندارم از من دور شو. 🖌 جبرئيل نازل شد و گفت : ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد . موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو ، شيطان گفت : آن شش پند اين است : 1⃣ در وقت دادن صدقه به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گر چه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد. 2⃣ اي موسي با زن بيگانه و نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم. 3⃣ اي موسي در حال غضب به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم. 4⃣ چيزهايي كه خداوند ازآنها  نهي كرده نزديك نشو چون  هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و گناه مي اندازم. 5⃣ در دل خود فكر گناه و كار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم ، تا آن کار خلاف را انجام دهد. 6⃣ تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود : اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. 🖌 لذا موسي حركت كرد و رفت. شيطان فرياد زد و گفت : واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم  در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران  بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت.