یا محمّد" رحمهً للعالمین"
نور مطلق بر بلندای یقین
تابش نور نخستی بر خرد
نافذی تا عمق ظلمت تا ابد
سفله کیَ داند چه رنجی برده ای
از بت و بتگر چه غمها خورده ای
چشمِ شب مستِ سحرگاه تو بود
آسمان هم چشم در راه تو بود
...
...
اسوه ی حُسنی، صبور مهربان
منتهای رافت پیغمبران
کاش من هم دیده بودم روی تو
لحظه ای بوییده بودم بوی تو
کاش بودم تا برِ زهرای تو
شویم آن خاکستر از سیمای تو
روز طائف کاش بودم همرهت
تا بروبم با مژه خاک رهت
ای فدای تاول پاهای تو
جان من در حسرت آوای تو
...
...
تو همان نوری که یزدان وعده داد
تا قیامت بر رهِ انسان نهاد
با دمیدن کی شود خاموش نور
هر شعاعت نارِ صد وادی طور
شب پرستان جمله گر یاری کنند،
در حریم شب سیه کاری کنند،
بال بگشایند از نزدیک و دور،
حلقه ای سازند از دل های کور،
عاجزند از بینش و اخفای نور
زان گریزانند از سیمای نور
نور در ظلمت شتابان تر شود
در فضای تیره تابان تر شود
باطلان خواهند تا زائل شوی
لیک حق می خواهدت کامل شوی
شهناز باصری/