✨ 🌹 بعد از معراج الشهدا رفتیم شلمچه. دیگه اینجا اوج خل و چل بازی هاشون بودا 😕یه عالمه خاک، بعد شیرین عقلا نشستن روی خاک 😭ـگریه میکردن، تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم ☹️☹️☹️ کربلا کجاست دیگه 😣 👤تو شلمچه یه پسر جوانی بود های های گریه میکرد. به خودم که اومدم دیدم منم نشستم کنارش گریه میکنم. به خودم گفتم ترلان خاک تو سرت ✋ با این خل و چلا گشتی مثل اینا شدی. 🤭😁😁🤭 الحمدالله بهمون رحم کردن بعداز شلمچه هیچ جا نبردن 😴اونقدر خسته بودیم که سریع 😴ـخوابمون برد تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم رو تابلویش نوشته بود "شلمچه " 😰😰 جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود. یهو یدونه اش گفت : بچه ها آقا دارن میان آماده باشید. من متعجب اینا کین من کجام. به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود 😔منظور اون جماعت از آقا بود. 💔💔 آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو از من گرفتن. 🌹دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود نزدیکم شدن و گفتن : تو به چه حقی اومدی خونه ما 😡 کی دعوتت کرد؟😡 به چه حقی به مادر ما توهین کردی؟ 🍃🌹یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن وارد شد و گفت : 😔خواهرم بد کاری کردی خیلی بد کردی تو میدونی هر مادرمون مهمون ماست 😭😭 یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر، با جیغ از خواب بیدارشدم و... ادامه دارد... ✅اسم های موجود در این مجموعه مستعار است البته به غیر از حاج ابراهیم که داستان به ایشون وصل هست😉💐 +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313