#انسان250ساله وقتی معتصم امام جواد را دوسال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادی که شش ساله بود، به همراه خانواده اش در مدینه ماند. [معتصم که متوجه او شد] گفت:این بچه خطرناک است باید به فکرش باشیم. لذا به کسی ماموریت داد تا از عالمین، مخالف ترین و دشمن ترین آنها، با اهل بیت ع، را انتخاب کند تا مربی و مؤدِّب این بچه باشد و نگذارد هیچ کس با او رفت و آمد کند و او را آنطور که می خواهند (دشمن اهل بیت)تربیت کنند. امر، امر حکومت بود؛ چه کسی می توانست در مقابل آن مقاومت کند. در تاریخ ثبت است، الجنیدی که دشمنی شدیدی داشت، به معلمی انتخاب شد. بعد از چندوقت، مأمور از الجنیدی دربارهء بچه پرسید. الجنیدی گفت : 👈🏾بچه؟! این بچه است؟! من یک مسئله از ادب برای او بیان می کنم، او باب هایی از ادب را برای من بیان می کند که من استفاده می کنم؛ اینها کجا درس خوانده اند؟! گاهی به وقتی می خواهد وارد حجره شود؛ می گویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد واردشو _می خواسته اذیت کند_می پرسد چه سوره ای بخوانم؟! گفتم:سورهء بزرگی، مثلا آل عمران را بخوان! اوخوانده و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرده است. اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند. بچه؟! 💕ارتباط این به ظاهر کودک (ولی اللّه) ، با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد و استاد شد یکی از شیعیان مخلصِ اهل بیت. «شد غلامی که آب جو آرد آب جوی آمدو غلام بِبُرد» سعدی🤗 @resane_khoda110 📚برش چهاردهم، چکیده ای ازص356و357، چاپ74ام