💥مصطفایی که من دیدم! ✍🏽ع-اسلامی فر در یکی از روزهای نبرد سخت فتح المبین که در تپه های عین خوش مستقر بودیم ، اطلاع یافتم که مصطفی ردانی پور"یکی از فرماندهان تیپ امام حسین(ع)"در خط مقدم به شدت محروح و حاضر به انتقال به پشت جبهه نگردیده و در کانکسی در نزدیک خط مقدم نبرد بستری و از همانجا عملیات را فرماندهی می کند! خیلی علاقه مند شدم به دیدار این فرمانده دلاور که سابقه دوستی مان به سالهای 58 و 59 در حوزه علمیه اصفهان باز می گشت نائل آیم، لذا فردای آن روز به کانکسی که ایشان در منطقه تیشکن بستری بود مراجعه نمودم در آنجا دلاور مردی را مشاهده نموده که با بدنی مجروح در حالی که یکی از دستان و کمرش آماج تیر و ترکش خصم گردیده بود ، آرام و مطمئن آرمیده بود، نیمه بیدار بود ، سلام کردم و ایشان نیز با آن لهجه زیبای اصفهانی همیشگی اش جوابم را داد و بلافاصله با نگاه معنا داری گفت: شما اینجا چکار می کنی؟ مگر هفته پیش که همدیگر را در دوکوهه دیدیم ، قرار نشد سریعا به اصفهان بازگردی؟ من هم در جواب ایشان چگونگی حضورم در منطقه دالپری و تیشکن را با هلیکوپتر شینوک حامل ایشان و فرماندهان توضیح دادم ! اینجا بود که لبخند ملیحی بر لبانش نقش بست و گفت ای شیطون پس آخرش کار خودت را کردی! در این اثنا صدای اذان ظهر پخش شد و ردانی پور در همان حالی که بر روی تخت خوابیده بود با کمک من نماز ظهر و عصر خود را با آرامش خاصی اقامه نمود نکته‌ای که در این ملاقات به وضوح مشاهده نمودم روحیه بسیار عالی و وصف ناپذیر شهید مصطفی ردانی پور بود که توصیف آن مقدور نیست طوبی له و حسن مآب 🌴🌱🌴 کانال علیرضا اسلامی فر @eslamifar1343