به دریـایی در افتـادم، که پایــانش نمیبینم
به دردی مبتـلا گشتـم که درمـانش نمیبینم
دلا بیـزار شو از جـان اگر جانـان همی خواهی
که هر کو شمع جـان جوید غـم جانش نمیبینم
چه جویم بیش از این گنجی که سرّ آن نمیدانم
چه پویم بیش از این راهی که پایانش نمی بینم
بـرو عطار! بیـرون آی با جانـان به جانبـازی
که هر کو جان در او بازد پشیمانش نمیبینم
#عطار_نیشابوری
#شعر
@Rezafiroozi_ir